تعداد نشریات | 161 |
تعداد شمارهها | 6,533 |
تعداد مقالات | 70,518 |
تعداد مشاهده مقاله | 124,133,106 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 97,239,135 |
بازتاب دیانت ایرانیان باستان در منابع عربی | ||
پژوهشهای علوم تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 6، شماره 2، اسفند 1393، صفحه 99-118 اصل مقاله (342.99 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jhss.2015.56616 | ||
نویسندگان | ||
وحید سبزیانپور* 1؛ پیمان صالحی2 | ||
1دانشیار زبان و ادبیات عرب دانشگاه رازی | ||
2استادیار زبان و ادبیات عرب دانشگاه ایلام | ||
چکیده | ||
دین به عنوان یکی از مهمترین عناصر تأثیرگذار بر فرهنگ و تمدّن، پابهپای بشر از دیرترین دوران تا به امروز در همۀ جوامع حضور داشته است. این پژوهش تلاش کرده است تا از دریچه منابع عربی، نگاهی به اعتقادات دینی ایرانیان بیفکند. نتایج نشان از آن دارد که در ایران باستان باورهای دینی، به ویژه در حوزۀ سیاست اهمیّت فراوانی داشته است؛ به گونهای که دین و سیاست، دو برادر همزاد و یکی از مهمترین ابزارهای برقراری امنیت اجتماعی محسوب میشده است و پادشاه، نقشی دینی بر عهده داشته و نمایندۀ خداوند بر روی زمین بوده است. همچنین این پژوهش از اعتقاد راسخ ایرانیان به خداوند، تقوای الهی، معاد، پاداش و عقاب، توکّل، رضایت به خواست خدا، مبارزه با نفس، انجام اعمال حسنه و... خبر میدهد. | ||
کلیدواژهها | ||
ایران باستان؛ منابع عربی؛ دیانت؛ خداشناسی؛ قیامت | ||
اصل مقاله | ||
1. مقدمه دین در ایران باستان، مجموعهای از بایدها و نبایدهای اخلاقی است که بر سه محور پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، استوار است. بزرگمهر در پاسخ به این سؤال که دین چیست؟ میگوید: «دِینُ اللهِ الحَسَنَاتُ وَ حُسْنُ النِیَّة و َالقَوْلِ و َالفِعْلِ.» (مسکویه، ص30): «دین خدا، نیکی در گفتار و کردار و پندار است.» اهمیت دینداری نزد ایرانیان به اندازهای بود که شخص بیدین را با مرده یکی میدانستند. از بشتاسب چنین نقل شده است: «المَیِّتُ وَ مَنْ لا دِیْنَ لَهُ سَوَاءٌ!» (ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، ص54): «بیدین و مرده یکی هستند.» همچنین بهترین چیزی که ممکن است بر زبان انسان جاری شود، اعتقاد به یگانگی خداوند میدانستند. از هوشنگ نقل شده است: «إنَّ أَفْضَلَ مَا قَالَ (العَبْدُ) کَلِمَةُ التَّوْحِیدِ» (مسکویه، ص6): «بهترین سخنی که بنده خدا به زبان میآورد کلمه توحید است.» در جامعۀ دینی ایران، جان باختن برای احیای ارزشهای دینی، طبیعی بوده است. در سؤالهای قیصر روم از قباد آمده است: چرا با آن که چیزی ارزشمندتر از زندگی نیست، گاه انسان به مرگ راضی میشود؟ قباد در پاسخ گفته است: «لَیْسَ یَفْعَلُ ذَلِکَ أَحَدٌ إلاَّ لأَرْبَعِ خِصَالٍ: إمَّا لِلْدِّیْنِ، وَ إمَّا...» (همان، ص 44): «آدمی خود را تسلیم مرگ نمیکند، مگر به چهار علت: یا به علت پاسداشت دین است و یا...» بزرگمهر نیز ارزش دین را برتر از مال و ثروت و جسم و جان آدمی میداند: «یَنْبَغِی لِلْمَرْءِ أَنْ یَقِیَ مَالَهُ بِجَاهِهِ، وَ أَنْ یَقِیَ جَسَدَهُ بِمَالِهِ، وَ أَنْ یَقِیَ رُوحَهُ بِجَسَدِهِ، و َأَنْ یَقِیَ دِینَهُ بِرُوحِهِ.» (همان، ص38): «بر انسان، سزاوار است که مالش را با جاه و مقامش، بدنش را با مالش، روحش (جان) را با بدنش و دینش را با روحش نگه دارد.» از جمله اهداف مهمی که ایرانیان با حفظ دینداری به دنبال آن بودند، بر جای نهادن نام نیک بود. به نظر بزرگمهر، بهترین هنر برای آدمی این است که به گونهای عمل کند که نام نیکش همواره بر سر زبانها باشد. در سخنان بزرگمهر با انوشروان، چنین آمده است: «أَیُّهَا المَلِکُ إنَّ الدُّنیَا حَدِیثُ حَسنٍ وَ قَبِیحٍ، فَإن اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ حَدیثاً حَسَنَاً فَکُنْهُ.» (جاحظ، المحاسن و الأضداد، ص88؛ بیهقی، ص91؛ نهروانی، ص724؛ راغب اصفهانی، ج1، ص170): «ای پادشاه! دنیا، حدیث خوبی و زشتی است؛ بنابراین، اگر توانستی که حدیث نیکی باشی، پس باش.» دین، در ایران باستان از چنان جایگاهی برخوردار بوده که برای نوشتن مطالب دینی، خطی مستقل به نام «دین دفتریه» داشتند: «لِلفُرْسِ سَبْعَةُ أنوَاعٍ مِن الخُطُوطِ مِنْها کِتَابة الدِّینِ وَیُسَمَّی دِیْنُ دَفتَرِیهِ یَکتُبُونَ بِهَا الوُستَاقَ» (ابن ندیم، ص 25). این پژوهش، قصد دارد برای نخستینبار از دریچۀ منابع عربی، دیدگاهها و باورهای دینی ایرانیان را بررسی کند. 2' مبحثی دربارۀ منبع شناسی قبل از ورود به بحث لازم است با طرح این سؤالات که چگونه نویسندگان عرب به حکمتهای ایرانی دست پیدا کردهاند؟ یا چگونه است که بسیاری از منابع عربی، حکمتها و پندهای ایرانیان باستان را مانند هم ذکر کردهاند؟ مبحث منبعشناسی این پژوهش را بررسی کنیم. در پاسخ به سؤال نخست باید گفت که ما دلیل قاطعی در این زمینه در دست نداریم که اثبات کند دقیقاً آنان چگونه به این حکمتها دست یافتهاند. با وجود این، دو احتمال وجود دارد: یکی این که پس از اسلام و به ویژه از دورۀ جاحظ بهبعد به عنوان نخستین نویسندهای که حکمتهای ایرانیان را در آثار خود ثبت کرده است و نیز پس از وی، ایرانیان در جامعه اعراب حضور بسیار گستردهای داشتهاند (جاحظ، المحاسن و الأضداد، ج1، ص293) و به احتمال قوی این نویسنده و آنانی که پس از وی آمدهاند، این حکمتها را از زبان آنان شنیدهاند؛ برای نمونه، عسکری حکمتی ایرانی از زبان پهلوی نقل میکند و سپس ترجمۀ عربی آن را مینویسد: الفُرْسُ تَقُولُ: «(نه شاه و نه روذ همذوره)؛ أَیْ لاتَتَعَرَّفْ إلَى المَلِکِ وَلا تَجَاوِرِ البَحْرَ» (عسکری، بیتا: جمهرة ...: 1/ 301): «یعنی، با پادشاه، آشنا نشو و با دریا، مجاور نباش.» دیگر این که احتمالاً آنان به منابعی دسترسی داشتهاند که اکنون در اختیار ما نیست. چیزی که این احتمال را قدرت می بخشد وجود برخی عبارات در آثار نویسندگان عرب است؛ برای مثال، ابن قتیبه در اخبار الطوال هشت مرتبه نقل میکند: «قرأت فی التاج...» سپس حکمتی از ایرانیان نقل میکند و یا جاحظ بارها از برخی کتابهای ایرانی به نام سیرالملوک، کاروند و... سخن گفته است که سرشار از حکمت هستند. در پاسخ به سؤال دوم باید گفت که به احتمال بسیار زیاد حکمتهای ایرانی که مشترک میان منابع عربی است، نویسندگان پسین از نویسندگان پیشین خود تقلید و ثبت کردهاند. 3' بازتاب اندیشۀ ایرانیان باستان دربارۀ رابطۀ دین و سیاست در منابع عربی در ایران باستان، دین و سیاست دو برادر همزادند که هر کدام نگهدارندۀ دیگری است. این اندیشه در منابع عربی انعکاس یافته است؛ از جمله در سخنان منسوب به اردشیر آمده است: «المُلْکُ وَ الدِّینُ أَخَوَانٌ تُوأَمَانٌ لا قَوَامَ لأَحَدِهِمَا إلاّ بِالآخِر»1 ابن قتیبه، ج1، ص67؛ ابن عبدربه، ج1، ص23؛ راغب اصفهانی، ج1، ص212؛ طرطوشی، ص61؛ زمخشری، ج 5، ص183؛ ابن حمدون، ج1، ص292؛ ابن منقذ، ص 18؛ ابن جوزی، ج2، ص80؛ ابن ابیالحدید، ج17، ص4815؛ وطواط، 133؛ نویری، ج 6، ص34؛ ابشیهی، ص29 و شیخو، ج2، ص104): «حکومت و دین، دو برادر دوقلو هستند که یکی بدون دیگری دوام ندارد.» در منابع عربی رابطۀ دوسویه دین و سیاست با تعبیرهای گوناگون از ایرانیان آورده شده است؛ از جمله این که از بزرگمهر نقل شده است: «الدولةُ ولایةٌ تَحرِسُهَا الشریعةُ، و الشریعةُ سنَّةٌ یَستَنُّها المَلِکُ» (طرطوسی، ج1، ص92): «حکومت ولایتی است که شریعت از آن حمایت میکند و دین سنتی است که پادشاه آن را بنیان میگذارد.» این تعبیر در سخنان قباد نیز آمده است: «کُنَّا سَمِعْنَاکُم تَقُولُونَ: لا یَنْبَغِی لأَحَدٍ أَنْ یَشُکَّ فِی أَرْبَعِ خِصَالٍ، فَمَا هِیَ؟» قَالَ: «...وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَفِی أنَّهُ لایَسْتَقِیمُ مُلْکٌ إلاَّ بِشَرِیعَةٍ، وَ أَمَّا...» (مسکویه، 1416: 44): «شنیدهایم که میگویید: بر کسی سزاوار نیست که در چهار خصلت شک کند، آنها چه هستند؟ گفت:... سوم؛ حکومت جز با دین استوار نمیگردد و...» دربارۀ تأکید بر اعتقاد ایرانیان به پیوند ناگسستنی دین و سیاست، همین مطلب کفایت میکند که بسیاری از آموزههای دینی ایرانیان، از زبان پادشاهان و وزیران آنان، روایت شده است؛ چرا که معتقد بودند پادشاه، نماینده و میزان خداوند بر روی زمین است: «الحَاکِمُ مِیزَانُ اللهِ فِی الأرْضِ.» (عسکری، دیوان ...، 2/90 ؛ نویری، ج7، ص11). 4. بازتاباندیشۀایرانیانباستاندربارۀرابطۀدینوامنیتاجتماعیدرمنابععربی جوامع بشری، همواره به دنبال عوامل بازدارندهای برای جلوگیری از ناامنی و ایجاد نظم و انضباط اجتماعی بودهاند. ایرانیان به فراست، نقش مهم دین را در این باره درک کرده بودند و منابع عربی این مطلب را در خود انعکاس دادهاند؛ انوشروان دین را محکمترین سپر در مقابل هرجومرج اجتماعی و تجاوز مردم به حقوق یکدیگر میداند: قِیلَ لأنُوشِروَانَ: «أَیُّ الجُنَنِ أَوْقَى؟» قَالَ: «الدِّینُ»: «به انوشروان گفته شد: چه سپری، نگهدارندهتر است؟ گفت: دین» (ثعالبی، ص106و ابن حمدون، ج3، ص193). و آذرباد گفته است: «تَجَنَّبِ الذُّنُوبَ، تَکُنْ آمِنَاً.» (مسکویه، 1416: 26) «از گناهان، دوری کن تا ایمن بمانی» کارکرد مهم دین در ایجاد نظم اجتماعی موجب شده بود که به طرق مختلف، مردم را به آن تشویق کنند؛ از جمله تلاش برای نگهداری دین را از نشانههای جوانمردی میدانستند: قِیلَ لأنُوشِروَانَ الْحَکِیمِ: مَنْ أَکْمَلُ النَّاسِ مُرُوءَةً؟ قَالَ: «مَنْ أَحْرَزَ دِیْنَهُ.» (ابن دجاجی، ص55): «به انوشروان حکیم گفته شد: جوانمردترین مردم کیست؟ گفت: کسی که دین خویش را نگه دارد.» آنان به تجربه فهمیده بودند که افراد بیایمان قابل اعتماد نیستند: کَانَ بَشْتَاسْبُ یَقُولُ: «لا أَمَانَةَ لِمَنْ لا دِیَانَةَ لَهُ!» (ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، ص54) «کسی که دین ندارد، امانتدار نیست.» 5' بازتاب جلوههای اعتقادات دینی ایرانیان در منابع عربی 5'1'ضرورت خداشناسی ایرانیان، نخستین و مهمترین پایههای دینداری را شناخت خدا میدانستند؛ زیرا این شناخت، پایه و مبنای اطاعت حق و مبارزه با خواستههای شیطانی است. بزرگمهر میگوید: «إرَادَةُ اللهِ مِنَ النَّاسِ أنْ یَعْرِفُوهُ؛ فَإنَّهُم إذَا عَرَفُوهُ أَطَاعُوهُ وَ إرَادَةُ الشَّیْطَانِ مِنَ النَّاسِ أَنْ یَجْهَلُوهُ، فَإنَّهُم إذَا عَرَفُوهُ هَانَ عَلَیهِم فَعَصَوهُ.» (مسکویه، ص 38): «خواست خدا از بندگان این است که او را بشناسند؛ چرا که اگر او را بشناسند اطاعتش میکنند و خواست شیطان از مردم این است که او را (شیطان) نشناسند؛ پس اگر مردم او را بشناسند، برایشان خوار به نظر میرسد و اطاعتش نمیکنند.» با این توضیح معلوم میشود که چرا در ایران باستان، خداشناسی مهمترین دانش و معرفت بشری محسوب میشده است. در یکی از نوشتههای بزرگمهر آمده است: «إذَا کَانَ اللَّهُ أَجَلَّ الأَشْیَاءِ فَالْعِلْمُ بِهِ أَجَلُّ العُلُومِ.» (ابن عبدربه، ج 2، ص120و آبی، ج 7، ص38). 5'1'1'تقوای الهی ایرانیان دینداری را در چارچوب اقرار به خالق هستی محدود نمیکردند؛ زیرا شناخت خداوند را بهتنهایی برای تهذیب نفس و حفظ نظام فردی و اجتماعی کافی نمیدانستند. این باور با پایبندی به ارزشهایی اخلاقی که آن را تقوا مینامیدند به کمال میرسید. بزرگمهر بر اساس این باور است که میگوید: «إنَّ حَاجَةَ اللهِ إلَى عِبَادِهِ أَنْ یَعْرِفُوهُ؛ فَمَنْ عَرَفَهُ لَمْ یَعْصِهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ.» (جاحظ، المحاسن و الأضداد، ص159؛ بیهقی، ص155 و زمخشری، ج2، ص247): «نیاز خداوند به بندگانش این است که او را بشناسند، پس هر کس که او را بشناسد به اندازه یک چشمبرهمزدن از او نافرمانی نمیکند.» پایبندی به ارزشهای دینی، یعنی تقوا، از حکایت زیر فهمیده میشود: روزی انوشروان نزد حکیمان نشست تا از محضر آنان بهرهای ببرد. به آنان گفت: حکمتی بگویید که برای من به صورت خاصّ و برای رعیتم به شکل عامّ سودمند باشد: بزرگمهر گفت: ای پادشاه من! آن چه را میخواهی در رعایت دوازده مورد میدانم: «أَوَّلُهُنَّ تَقوَى اللهِ...»(مسعودی، ج1، ص29): «اولین آنها تقوای الهی است...» بیسبب نیست که برتری را در داشتن تقوا میدانستهاند. بزرگمهر میگوید: «مَنْ قَوِیَ فَلْیَقْوِ عَلَى طَاعَةِ اللهِ وَ مَنْ ضَعُفَ فَلْیَضْعَفْ عَنْ مَعْصِیَةِ اللهِ.» (آبی، ج7، ص30؛ زمخشری، ج2، ص202 و اماسی، ص372): «هر کس قوی و نیرومند است، باید در اطاعت خداوند نیرومند باشد و هر کس ضعیف است، باید در انجام معصیت خدا، ضعیف و ناتوان باشد.» تقوای الهی آنچنان اهمیّت داشته است که در نظام شاهنشاهی با آن که همۀ ارزشها بر مبنای خواست و ارادۀ حاکمان تعریف میشده است، اگر اجرای فرمان پادشاه مستلزم معصیت خداوند می بود، نافرمانی از دستور شاه را جایز میدانستند: قَالَ بُزِرجْمِهرُ: «إذَا خَدَمْتَ مَلِکَاً مِنَ الْمُلُوکِ، فَلا تُطِعْهُ فِی مَعْصِیَةِ خَالِقِکَ، فَإنَّ إحْسَانَهُ إلَیْکَ فَوْقَ إحْسَانِ الْمَلِکِ، وَ إیقَاعَهُ بِکَ أَغْلَظُ مِن ایقَاعِهِ.» (طرطوشی، ص121و أبشیهی، ص101): «اگر به پادشاهی از پادشاهان خدمت کردی، پس، از او، در انجام دادن معصیت پروردگارت اطاعت نکن؛ چرا که احسان او به تو، بالاتر از احسان پادشاه است و در صورتی که تو را مجازات کند، مجازاتش شدیدتر از عذاب پادشاه خواهد بود.» عجیب آن که این توصیه در سخنان انوشروان هم دیده میشود: سئل انوشروان: «مَاأَرْبَعُ خَلالٍ: قُلْتُم لَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یَرْتَابَ بِهِنَّ؟» قَالَ: «طَاعَةُ اللهِ تَعَالَی، وَ إیْثَارِ الآخِرَةِ عَلَی الدُّنیَا، وَ طَاعَةُ المَلِکِ فِیمَا یُوَافِقُ الحَقِّ، و...» (مسکویه، ص57): «از انوشروان سؤال شد: آن چهار خصلتی که گفتید نباید در آنها شک داشت، چه هستند؟ گفت: اطاعت خداوند، ترجیح آخرت بر دنیا، اطاعت از پادشاه در چیزی که حق است و...» برخی شاهان ایرانی، آنقدر بر تقوا و مراقبت از نفس تأکید داشتند که افرادی را موظّف به یادآوری آن برای خود میکردند. اردشیر نوشتهای را نزد یکی سپرد تا هر وقت عصبانی شد آن را به وی نشان دهد، در آن نوشته چنین آمده بود: «مَا لَکَ وَ الْغَضَبَ إِنَّمَا أَنْتَ بَشرٌ، اِرْحَمْ مَنْ فِی الأرْضِ یَرْحَمْکَ مَنْ فِی السَّماءِ!» (ماوردی، ص222 و طرطوشی، ص267): «چرا خشمگین میشوی تو یک انسان هستی، به کسانی که روی زمین هستند رحم کن تا آن که در آسمان است به تو رحم کند.» از آنجا که به فراست دریافته بودند که قدرت موجب فساد است، بهترین پادشاه را کسی میدانستند که بیشتر از دیگران، سپاسگزار خداوند باشد: «خَیْرُ المُلُوکِ أَشْکُرُهُم لله تَعَالَى» (مسکویه، ص46). همچنین شاهان را بیش از دیگران شایسته عبادت و بندگی خدا میدانستند. از انوشروان نقل شده است: «کُلُّ النَّاسِ أَحِقَّاءٌ بِالسُّجُودِ لِلَّهِ تَعَالَى، وَ أََحَقُّهُم بِذَلِکَ مَنْ رَفَعَهُ اللهُ عَنِ السُّجُودِ لأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ.» (ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، ص67 و زمخشری، ج 5، ص177): «همۀ مردم سزاوار سجده برای خداوند هستند و سزاوارترین آنان بهسجده،کسیاستکهخداوندمقاماورابالابردهازاینکهبهکسی از مردم سجده کند.» مؤلفههای تقوا از نظر ایرانیان عبارتاند از: 5'1'1'1'صبر یکی از نشانههای تقوای الهی، صبر بر انجام دادن کارهای نیک است که عقلانیاند و انجام دادن آنها به مصلحت فرد و جامعه است، ولی نفس آدمی به سادگی پذیرای آنها نیست. همچنین مقاومت در برابر امیال نفسانی که غالباًً غیر عقلانی است و با مصلحت فرد و جمع منافات دارد، نشانۀ صبر است. این سخن انوشروان، هر دو موضوع را دربر میگیرد: «الصَّبْرُ لَهُ أَرْبَعُةُ مَوَاطِنَ: ثُبَاتٌ، وَکَفٌّ، وَاحْتِمَالٌ، وَاقْدَامٌ. فَالثُّبَاتُ؛ عَلَی الکَرَائِمِ، وَالکَفُّ؛ عَنِ المَحَارِمِ وَالمَآثِمِ، وَ...» (مسکویه، ص 51): «صبر چهار مرحله دارد: ثبات قدم، خودداری، تحمّل و اقدام؛ ثبات قدم برای کارهای نیک و خودداری از گناهان است و...» در جایی دیگر انوشروان چنین میگوید: «الصَّبْرُ مِنَ الشُّکْرِ وَ الشُّکْرُ مِنَ الفَضِیلَةِ. وَ هُوَ نَوْعَانِ: صَبْرٌ عَلَی طَاعَةِ اللهِ تَعَالَی، وَ صَبْرٌ عَنْ مَعْصِیَه اللهِ تَعَالَی. فَالصَّبْرُ عَلَی طَاعَةِ اللهِ أَدَاءُ الفَرَائِضِ، وَ الصَّبْرُ عَنْ مَعْصِیَه اللهِ اجْتِنَابُ المَحَارِمِ.» (همان): «صبر، از شکر و شکر از فضیلت است و آن دو نوع است: صبر بر اطاعت خداوند و صبر از انجام دادن معصیت او. صبر بر اطاعت خداوند، عمل به تکلیف و صبر از انجام دادن معصیت او، پرهیز از محرمات است.» 5'1'1'2' توکّل به اعتقاد ایرانیان، یکی از مهمترین نشانههای تقوا، توکّل بر خداوند در تمامی احوال و شرایط است. بزرگمهر میگوید: «یَجِبُ عَلَی العَاقِلِ أَنْ یُحْسِنَ الثِّقَةَ بِاللهِ تَعَالَی فِی الحَالاتِ کُلِّهَا.» (همان، 40): «بر عاقل واجب است که در تمامی حالات به خداوند متعال، اعتماد داشته باشد. » از این سخن انوشروان اهمیّت توکّل و حسن ظنّ به خداوند، در ایران باستان فهمیده میشود: «عَلَیْکُمْ بِأَهْلِ السَّخَاءِ وَ الشَّجَاعَةِ، فَإنَّهُم أَهلُ حُسْنِ الظَنِّ بِاللهِ تَعَالَى، و َلَوْ أَنَّ أَهلَ البُخْلِ لَمْ یَدْخُلْ عَلَیهِم مِن ضَرَرِ بُخْلِهِم و َمَذَمَّةِ النَّاسِ لَهُم و َإطْبَاقِ القُلُوبِ عَلَى بُغْضِهِم، إلاّ سُوءُ ظَنِّهِم بِرَبِّهِم فِی الخَلَفِ، لَکَانَ عَظِیماً.» (ابن قتیبه، ج 1، ص266؛ ابن عبدربه، ج 1، ص92؛ آبی، ج7، ص38؛ ثعالبی، ص 128؛ ابن حمدون، ج2، ص399؛ نویری، ج 3، ص206): «افراد سخاوتمند و شجاع را دریابید؛ زیرا آنان اهل حسنظن به خداوند هستند، اگر به افراد بخیل به خاطر بخلشان و سرزنش مردمان و بسته شدن دلها بر روی آنان به خاطر خشمشان ضرری نرسد، سوءظن آنان به پروردگارشان در عوض و پاداش، برای آنان درد و آسیب بزرگی است.» در حوزۀ سیاست نیز پیروزی و شکست با توکل بر خدا ارتباط داشته است. از این عبارت انوشروان میتوان فهمید که مفهوم توکل از عمق و گسترۀ بسیاری برخوردار بوده است: سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «أَیُّ الحَالاتِ أَنْتُم فِیهَا أَخْوَفُ لِعَدُوِّکُم؟» قَالَ: «أَشَدُّ مَا نَکُونُ فِیهِ ثِقَةً بِأَنْفُسِنَا، وَ أَقَلُّ مَا نَکُونُ فِیهِ ثِقَةً بِرَبِّنَا وَ اتِّکَالاً عَلَی مُلْکِنَا وَجَدِّنَا.» (مسکویه، ص53): «از انوشروان سؤال شد: در کدام حالت، بیشتر از دشمن میترسید؟ گفت: بیشترین ترس در زمانی است که به خود اعتماد کردهایم و کمترین حالت ترس وقتی است که به خداوند، حکومت و بخت خود توکّل کردهایم.» 5'1'1'3' رضایت به خواست خدا از دیگر نشانههای تقوا، رضایت به قضا و قدر الهی است و این باور که دستی قدرتمند، حاکم بر هستی است و نشانههای قدرت او با شکستن معیارهای ظاهری و دنیایی آشکار است، از گفتوگویی که بین بزرگمهر و یک زن به ما رسیده است استنباط میشود: «أَیُّهَا الحَکِیمُ! مَا بَالُ الأَمْرِ یَلْتَإِمُ لِلْعَاجِزِ وَیَلْتَإِنُ عَلَى الحَازِمِ؟» قَالَ: «لِیَعْلَمَ العَاجِزُ أنَّ عَجْزَهُ لَنْ یَضُرَّهُ وَلِیَعْلَمَ الحَازِمُ أنَّ حَزْمَهُ لَنْ یَنْفَعَهُ وَ أنَّ الأَمْرَ إلَى غَیْرِ هِمَا.» (نیسابوری، ص 43) «ای حکیم! چرا کارها بر وفق مراد ناتوان پیش میرود و برای دوراندیش سخت میگردد؟! گفت: تا ناتوان بداند که ناتوانیش به او ضرر نمیرساند و دوراندیش بداند که احتیاطش نفعی برای او ندارد و کار در دست دیگری است.» بزرگمهر در جایی دیگر میگوید: «مِمَّا یَدُلُّ عَلَى أَنَّ القَدَرَ حَقٌّ تَأَتِّی الأُمُورِ لأَهْلِ الجَهْلِ، وَ تَحَرُّفُهَا عَنِ العُلَمَاءِ مَعَ عِلْمِهِم.» (توحیدی، ج 1، ص22 و مسکویه، ص 38): «از چیزهایی که بر حقیقت قضا و قدر دلالت دارد، این است که امور بر وفق مراد افراد نادان میچرخد و باوجود دانش و آگاهی عالمان، از آنان دور میگردد.» این حکیم ایرانی، رفاه افراد نادان و تنگدستیِ دانشمندان را از نشانههای اشراف حضرت حق بر هستی میداند: «رَأَیْتُ ظَاهِرَاً دَلَّ عَلَى بَاطِنٍ؛ رَأَیْتُ أَحْمَقَاً مَرْزُوقَاً، وَ عَالِمَاً مَحْرُومَاً، فَعَلِمْتُ أَنَّ التَّدبِیرَ لَیْسَ إلَى العِبَادِ.» (توحیدی، ج 4، ص174؛ طرطوشی، ص 189؛ زمخشری، ج 1، ص432؛ وطواط، ص 175؛ ابشیهی، ص491): «ظاهری را دیدم که بر باطنی دلالت میکرد، احمقی را دیدم که روزی داده شده بود و دانشمندی که محروم گشته بود، پس فهمیدم که تدبیر به دست مردم نیست.» 5'2' اعتقاد به قیامت و مکافات عمل (معاد) از دیگر اعتقادات دینی ایرانیان، ایمان به وجود قیامت و روز حساب پس از مرگ است؛ به همین دلیل، انوشروان در آستانۀ مرگ دستور داد بر سنگ قبرش بنویسند: «مَا قَدَّمْنَاهُ مِنْ خَیْرٍ فَعِنْدَ مَنْ یُحْسِنُ الثَّوَابَ و َمَا کَسَبنَاهُ مِنْ شَرٍّ فَعِنْدَ مَنْ لا یَعْجِزُ عَنْ العِقَابِ.» (ثعالبی، 1405، ص58 و زمخشری، ج2، ص9): «کارهای نیکی که کردیم نزد کسی است که به نیکی پاداش میدهد و بدیهای ما نزد کسی محفوظ است که از عقوبت ناتوان نیست.» از سخن حکیمانهای که ابن قتیبه از یک ایرانی نقل کرده است میتوان موضوع قیامت و نگرانی برای حساب و کتاب را دریافت؛ به مردی ایرانی گفته شد: کیف حالک؟ در جواب گفت: مَا حَالَ مَنْ یُرِیدُ سَفَراً طَوِیلاً بِلا زَادٍ وَ یَنْزِلُ مَنْزِلاً مُوحِشاً بِلاَ أَنِیسٍ وَ یَقْدِمُ عَلَی جَبَّارٍ قَدْ قَدَّمَ الْعُذْرَ بِلاَ حُجَّةٍ (ابن قتیبه، ج 3، ص57): «حال کسی که بیتوشه به سفر میرود و تنها به منزلگاهی ترسناک وارد میشود و بر حضرت حق بدون عذر موجه وارد میشود چگونه است؟» این نوع نگاه به زندگی موجب شده است ایرانیان ناامیدترین و بدبختترین فرد را کسی بدانند که با دست خالی، دنیا را به سوی آخرت ترک میکند؛ قَالَ بُزِرجْمِهرُ: «أَخْیَبُ النَّاسِ سَعْیَاً مَنْ أَقَامَ فِی دُنْیَاهُ عَلَى غَیْرِ سَدَادٍ، وَ ارْتَحَلَ إلَى آخِرَتِهِ بِغَیْرِ زَادٍ.» (آبی، ج7، ص31): «ناامیدترین مردم در تلاش، کسی است که دنیای خود را بر ناراستی بنا نهاده و بدون توشه به سوی آخرت کوچ میکند.» ایرانیان در ضمن تأکید بر ناپایداری دنیا، اعتقاد راسخ داشتند که دنیا مزرعۀ آخرت است و آخرت جز از طریق این دنیا به دست نمیآید: قَالَ أَرْدَشیرُ: «لا تَرْکُنُوا إلَى هَذِهِ الدُّنیَا، فَإنَّها لا تَبقَی عَلَى أَحَدٍ، وَ لا تَتْرُکُوهَا فَإنَّ الآخِرَةَ لا تُنَالُ إلاّ بِهَا!» (ابن قتیبه، ج 1، ص61؛ ابن عبدربه، ج1، ص40؛ ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، ص62؛ حصری، ج 2، ص544؛ زمخشری، ج 1، ص62؛ قلقشندی، ج 1، ص282 و اماسی، ص 142): «به این دنیا تکیه نکنید؛ زیرا برای کسی باقی نمیماند و آن را رها نکنید؛ چرا که آخرت، جز با آن بهدست نمیآید.» نمونههای دیگری از اعتقاد به قیامت و جزا و عقاب: «لِیَکُنْ ذِکْرُ المَعَادِ وَ خَوْفَ العِقَابِ مِنْکَ عَلَی بَالٍ.» (مسکویه، ص 26): «یاد قیامت و ترس از عذاب باید همیشه در ذهن تو باشد.» و نیز: «إسْتَهِنْ بِالدُّنیَا مَعَ المَعَادِ وَ أنْعَم النَّظَرَ وَ التَّفَکُّرَ لِمَعَادِکَ.» (مسکویه، ص 28): «دنیا را در مقابل قیامت کوچک بدان و به فکر قیامتت باش.» 5'2'1'توجّه به ناپایداری دنیا توجّه بر ناپایداری دنیا از این جهت اهمیّت داشته که یادآور قیامت بوده است؛ به همین دلیل، مانع ارتکاب جرایم و گناهان میشده است. به قباد گفته شد: «أَیُّ رَجُلٍ أَحْمَدُ عِنْدَکُمْ بِالْعَقْلِ؟» قَالَ: «البَصِیرُ بِقِلَّةِ الدُّنیَا، لأنَّهُ یَجْتَنِبُ مِنَ الذُّنُوبِ لِبَصَرِهِ بِذَلِکَ.» (مسکویه، ص 42): «چه کسی نزد شما به داشتن عقل، ستودهتر است؟ گفت: انسان آگاه به کمارزشی دنیا؛ زیرا به خاطر چنین بصیرتی که دارد از ارتکاب گناهان دوری میکند.» ایرانیان با تشبیه دنیا به سایه، ابر و خواب، شدت ناپایداری و بیثباتی آن را گوشزد میکردند: کَانَ مَنُوجِهْرُ یَقُولُ: «الدُّنیَا أَشْبَهُ شَیْءٍ بِظِلِّ الغَمَامِ، وَحِلْمِ النِّیَامِ.» (ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، ص50): «دنیا، شبیهترین چیز به سایه ابر و رؤیای انسان خفته است.» نسبت فریبکاری و حیلهگری دنیا نیز از مواردی است که در ایران باستان، بسیار مورد توجّه بوده است: نِرْسِی بْنُ إیْرَانَ: «الدُّنیَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ إنْ بَقِیتَ لَهَا لَمْ تَبْقَ لَکَ!» (ثعالبی، الإعجاز و الإیجاز، ص61): «دنیا، فریبکار و بیوفاست؛ اگر برای آن بمانی، برای تو باقی نمیماند.» به اعتقاد ایرانیان این افراد نادان هستند که با وجود سه ویژگیِ ناپایداری، بیوفایی و فریبکاریِ دنیا، دل به آن میبندند؛ قَالَ بُزِرجْمِهرُ: «الرُّکُونُ عَلَى الدُّنیَا مَعَ مَا نُعَایِنُ مِنَ المَوْتِ جَهْلٌ.» (توحیدی، ج 3، ص157و زمخشری، ج 5، ص306): «اعتماد به دنیا با مرگی که میبینیم، حماقت است.» علاوه بر توصیههای عمومی دربارۀ وارستگی و نداشتن تعلق به دنیا، توصیههای ویژهای در نصایح شاهان به فرزندان و جانشینان خود دیده میشود؛ از جمله، هرمز میگوید: «لَوْ دَامَ المُلْکُ لَمْ یَصِلْ إلَیْنَا.» (ثعالبی، ص65 و زمخشری، ج 5، ص164): «اگر پادشاهی دوام داشت، به ما نمیرسید.» چند عبارت دیگر از ایرانیان با مضمون ناپایداری دنیا به شرح ذیل میآید: سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «سَمِعْنَاکُم تَقُولُونَ: أَرْبَعَةُ أَشْیَاءٍ لَیْسَ یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ أَنْ یَنْسَاهُنَّ عَلَی کُلِّ حَالٍ؛ فَأَحْبَبْنَا أَنْ نَعْلَمَ مَا هِیَ؟» قَالَ: فَنَاءُ الدُّنیَا، وَ الإعْتِبَارُ بِهَا، وَ التَّحَفُّظُ بِتَصَرُّفِ أَحْوَالِهَا، وَ الآفَاتُ الَّتِی لا أَمَانَ مِنْهَا.» (مسکویه، ص53): «از انوشروان سؤال شد: شنیدهایم که میگویید چهار چیز است که بر عاقل سزاوار نیست همواره آنها را در هر حالی فراموش کند، دوست داریم بدانیم، آنها چه هستند؟ گفت: ناپایداری دنیا، عبرت از آن، احتیاط در برابر تغییرات آن و آفتهایی که هیچ امانی از آنها وجود ندارد.» در کنار توجّه به ناپایداری دنیا، ترجیح آخرت بر دنیا از اموری است که ایرانیان به آن اعتقاد داشتند؛ سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «مَاأَرْبَعُ خَلالٍ: قُلْتُم لَیْسَ یَنْبَغِی أَنْ یَرْتَابَ بِهِنَّ؟» قَالَ: «إیْثَارِ الآخِرَةِ عَلَی الدُّنیَا و...» (مسکویه، ص57): «از انوشروان سؤال شد: آن چهار خصلتیکهگفتیدنبایددرآنها شک داشت، چه هستند؟ گفت: ترجیح آخرت بر دنیا و...» 5'2'2'یاد مرگ تأکید بر حتمی بودن مرگ، از اعتقادات راسخ دینی در ایران باستان بوده است. بیتردید چنین تأکیدی، معنایی ثانوی دارد و آن هشدار به غافلان و سرمستانی است که گمان میکنند برای همیشه در این دنیا زندگی میکنند و حد و مرزی برای زیادهخواهی و ستم به دیگران نمیشناسند. در ایران باستان هم توجه به مرگ و فوائد آن شناخته شده بود؛ مسکویه (ص70) از ایرانیان نقل کرده است: «عَلَی العَاقِلِ أَنْ یَذْکُرَ المَوْتَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ مِرَارَاً؛... فَانَّ فِی کَثْرَةِ ذِکْرِ المَوْتِ عِصْمَةً مِنَ الأَشَرِ وَ أمَانَاً مِنَ الهَلَعِ.»: «بر عاقل لازم است که شبوروز به کرات به یاد مرگ باشد...؛ زیرا کثرت یاد مرگ مانع کبر و حرص میشود.» از سخنان کسرا فهمیده میشود که به مرگ بسیار فکر میکرده و آن را نزدیک میدیده است. بدیهی است که داشتن چنین دیدگاهی میتواند موجب احتیاط در تصمیم و رعایت انصاف با مردم باشد؛ سُئِلَ عَنْ قُبَادَ: «لِمَ کَانَتِ المُلُوکُ تَطَیَّرُ مِنْ ذِکْرِ المَوْتِ عِنْدَهُم وَ أَنْتُم الآنَ تُکْثِرُونَ ذِکْرَ المَوْتِ؟» قَالَ: «لأَنَّهُم کَانُوا یَوْمَئِذٍ یَنْظُرُونَ فِی بَقَاءِ مُلْکِهِم وَ تَدْبِیرِهِ، وَ نَحْنُ الْیَوْمَ نَنْظُرُ فِی فِرَاقِ مُلْکِنَا وَ تَدْبِیرِ مَا بَعْدَهُ.» (مسکویه، ص43) جواب کسرا قباد به پادشاه روم: «چرا پادشاهان از یاد مرگ، تفأل بد میزنند، در حالی که اکنون شما بسیار از مرگ یاد میکنید؟ گفت: زیرا آنان، آن روزگار به بقای پادشاهی و تدبیر آن مینگریستند (امید داشتند) و ما امروز، به جدایی پادشاهی و چارهجویی برای پس از آن مینگریم.» فکر مرگ تا آنجا رواج داشت که احساس امنیت را از قباد گرفته بود؛ سُئِلَ عَنْ قُبَادَ: «لِمَ لایُرَی أَثَرُ الفَرَحِ وَ الأَمْنِ الشَّدِیدَیْنِ إذَا أَتَیَاکُم؟» قَالَ: «لأَنَّا نَعْلَمُ أَنَّا سَنُفَارِقُهُمَا وَ یُفَارِقَانِنَا.» (همان) جواب کسرا قباد به پادشاه روم: «چرا زمانی که بسیار ایمن و شاد هستید، اثر آنها در شما دیده نمیشود؟ گفت: زیرا میدانیم به زودی ما از آن دو جدا شده و آن دو از ما جدا میشوند.» از بزرگمهر نقل شده است: «کَیْفَ البَقَاءُ مَعَ الفَناءِ، وَ کَیْفَ یَأسِى المَرْءُ عَلَى مَا فَاتَهُ، و َالمَوتُ یَطْلُبُهُ؟» (جاحظ، المحاسن و الأضداد، ص159؛ بیهقی، ص155 و زمخشری، ج 2، ص247): «با وجود فنا، چگونه بقا ممکن است و چگونه انسان بر آن چه که از دست داده تأسّف میخورد، در حالی که مرگ به دنبال اوست؟!» 5'2'3' کسب رضایت خداوند ایرانیان با توجه به اعتقاد راسخ به وجود قیامت و روز محاسبه بر این باور بودند که بر انسان سزاوار است تا همواره در جستجوی رضایت خداوند باشد. از سؤال و جواب زیر فهمیده میشود که رضایت خداوند، معیاری ارزشی و شناخته شده بوده است: سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «مَا الَّذِی یُعْرَفُ بِهِ الوَالِی رِضَا الرَّبِّ عَنْهُ؟» قَالَ: «مَا رَضِیَ اللهُ عَنْ وَالٍ لایَدْعُ لَذَّاتُهُ وَ هَوَاهُ وَ لایَتْرُکُ شَهَوَاتَهُ فِی إصْلاحِ رَعِیَّتِهِ وَ بَسْطِ العَدْلِ فِیهِم وَ رَفْعِ الظُّلْمِ عَنْهُم.» (مسکویه، ص50): «از انوشروان سؤال شد: با چه چیزی رضایت خداوند از حاکم تشخیص داده میشود؟ گفت: خداوند راضی نمیشود از حاکمی که از لذتها و هوای نفس خود دست برنمیدارد و شهوات خود را به خاطر اصلاح مردمش و گسترش عدالت در میان آنان و رفع ستم از آنان ترک نمیکند.» آنان سعادت را در رضایت از خواست خدا میدانستند: سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «مَا عَلامَةُ السَّعَادَةِ؟» قَالَ: «مَنْ رَضِیَ بِقَضَاءِاللهِ فِی المَحْبُوبِ وَ المَکْرُوهِ، وَ قَنَعَ بِالبُلْغَةِ مِنَ الدُّنیَا، وَع َلَقَ قَلْبَهُ بِذِکْرِهِ، وَ أَخْرَجَ مَطَامِعَ السَّوْآتِ مِنْ قَلْبِهِ.» (مسکویه، ص52): «از انوشروان سؤال شد: نشانۀ سعادت چیست؟ گفت: کسی که به قضای الهی در چیزهای مطلوب و نامطلوب راضی شود و به مقدار کفایت از دنیا قناعت کند و قلبش را با یاد خدا مرتبط کند و طمعهای بد را از دلش پاک نماید.» ایرانیان معتقد بودند برای کسب رضایت خداوند، لازم است مراحلی را طی کنند که به برخی از آنها اشاره میشود: 5'2'3'1' یاد خداوند یاد خداوند مایۀ آرامش قلبهاست و از صفاتی است که ویژۀ مؤمنان است. از سؤالی که از انوشروان پرسیده شده میتوان فهمید که این فرهنگ بر اندیشۀ پیشینیان ما حاکم بوده است که یاد خدا را بسیار مهم میدانستند؛ زیرا به دنبال راههایی برای حضور خداوند در یاد و فکر خود بودهاند. از انوشروان پرسیده شد: «کَیْفَ لِلْمَرْءِ أَنْ یَکُونَ فِی جَمِیعِ حَالاتِهِ ذَاکِرَاً لِلَّهِ تَعَالَی وَ لایَکُونَ سَاهِیَاً؟» قَالَ: «ذَاکَ إذَا کَانَ لِلإثْمِ فِی جَمِیعِ حَالاتِهِ حَذِرَاً وَجِلاً.» (مسکویه، ص58): «چگونه انسان میتواند در همه حال به یاد خدا باشد و فراموش کار نباشد؟ گفت: آن در صورتی است که در تمام حالات از گناه برحذر و ترسان باشد.» تشویق به یاد خدا در این عبارت نیز دیده میشود: قِیلَ لِبُزِرجْمِهرَ: «أَیُّ الرِّجَالِ أَفْضَلُ رِضَیً؟» قَالَ: «أَقَلُّهُم غَفْلَةً عَنْ ذِکْرِ اللهِ تَعَالَی وَ فَنَاءِ الدُّنیَا.» (مسکویه، ص33): «به بزرگمهر گفته شد: کدامیک از مردان بیشترین رضایت را دارد؟ گفت: کسی که کمترین غفلت را از یاد خدا و فانی بودن دنیا دارد.» 5'2'3'2' خودداری از گناه پرهیز از گناه از برجستهترین مسائل دینی ایرانیان بوده است. تأکید شدید انوشروان بر این که مهمترین کار در همۀ اوقات، دوری از گناه است، از نشانههای اهمیّت این موضوع است؛ قِیلَ لأنُوشِروَانَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَقُّ أَنْ نَجْتَهِدَ فِیهِ فِی کُلِّ حِینٍ؟ قَالَ: «اجْتِنَابُ الذُّنوبُ.» (آبی، ج7، ص36): «به انوشروان گفته شد: در همه حال لازم است در چه کاری تلاش کنیم؟ گفت: دوری از گناه.» همانطور که اشاره شد، ایرانیان معتقد بودند توبه راه پاک شدن از گناهان است، ولی گناه نکردن را بهتر از استغفار و طلب توبه میدانستند؛ قَالَ بُزِرجْمِهرُ: «تَرْکُ الذَّنْبِ خَیْرٌ مِنَ الاسْتِغْفَارِ.» (غزالی، ص 105). آنان حتی خطر اصرار بر گناهان کوچک را نیز درک کرده بودند؛ قالت الفرس: «لا تُصِرَّ عَلَی ذَنْبٍ وَ إنْ کَانَ صَغِیْرَاً.» (مسکویه، ص74): «بر انجام گناه پافشاری نکن، هرچند که کوچک باشد.» از جمله دلایل ایرانیان باستان بر ترک گناه این بود که آنان گناه را نوعی ننگ و گناهکاران را بدنام و بیاعتبار میدانستند؛ سئل انوشروان: «مَاالْعَارُ عِنْدَکُم؟» قَالَ: «الْکَبَائِرُ.» (همان، ص57): «از انوشروان سؤال شد: به اعتقاد شما ننگ چیست؟ گفت: گناهان کبیره.» از پندهای ایرانیان در این زمینه آمده است: «لایُوجَدُ الفَجُورُ مَحْمُودَاً.» (همان، ص77): «بدکار، ستوده نیست.» علاوه بر این، ایرانیان بر این باور بودند که عدم ارتکاب گناه، به زندگی انسان آرامش میبخشد. از انوشروان سؤال شد: «کَیْفَ لِلْمَرْءِ أَنْ یَعِیشَ آمْنَاً؟» قَالَ: «أَنْ یَکُونَ لِلْذُّنُوبِ خَائِفَاً.» (همان، ص54): «انسان چگونه میتواند در آرامش و امنیت زندگی کند؟ گفت: این که از گناهان بترسد.»؛ به همین دلیل، انوشروان معتقد بود که عاقل نباید در هیچ شرایطی مرتکب گناه شود؛ قِیلَ لأنُوشِروَانَ: أَیُّ شَیْءٍ أَحَقُّ أَنْ نَجْتَهِدَ فِیهِ فِی الصَّبَا وَ فِی الشَّبَابِ وَ فِی کُلِّ حِینٍ؟ قَالَ: «أمَّا فِی الصَّبَا فَالتَأَدُّبُ، وَ أمَّا فِی الشَّبَابِ فَالعَمَلُ، وَ أمَّا فِی کُلِّ حِینٍ فَاجْتِنَابُ الذُّنُوبُ.» (آبی، ج 7، ص36): «در کودکی و جوانی و در هر زمانی، سزاوارتر است برای چه چیزی تلاش کنیم؟ گفت: در کودکی، ادب، در جوانی کار و در هر زمانی، خودداری از انجام دادن گناهان.» در سؤالهایی که از انوشروان پرسیده شده است، پاکدامنی و دوری از گناه برای شاهان بهترین زینت محسوب شده است: «أَیُّ شَیْءٍ یُوسَمُ بِهِ المُلُوکُ؟ قَالَ: التَّعَفُّفُ. قِیلَ: عَمَّاذَا؟ قَالَ: عَنِ المُحَرَّمَاتِ.» (مسکویه، ص59): «از انوشروان سؤال شد: سزاوار است پادشاهان به چه چیزی مشخص شوند؟ گفت: پاکی. گفتند: از چه چیزی؟ گفت: از انجام دادن محرمات.» 5'2'3'3'توبه با این که در ایران باستان سفارش فراوانی به پرهیز از گناه شده است، با این حال معتقد بودند در صورت ارتکاب گناه، گناهکار باید عذر تقصیر به درگاه خدای آورد و از اشتباهش توبه کند. به اعتقاد آنان توبه، عاملی برای نجات آدمی از عذاب جهنم است: قالت الفرس: «إعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ تُؤْدِیهِ التَّوْبَةُ إلَی النَّارِ.» (همان، ص74): «بدان که توبه کسی را وارد آتش جهنم نمیکند.» 5'2'3'4' مبارزه با نفس از عبارت حکیمانۀ زیر فهمیده میشود که ایرانیان نفس را دشمن آدمی و عامل اصلی تحریک انسان به ارتکاب گناه بر میشمردند؛ لذا مخالفت با آن را واجب میدانستند: قَالَ بُزِرجْمِهر: «إذَا اشْتَبَهَ عَلیکَ أَمْرانِ فَانْظُرْ أَحَبَّهُمَا إلَى نَفْسِکَ فَاجْتَنِبْهُ.» (ابن قتیبه، ج 1، ص94؛ آبی، ج 7، ص36): «اگر دو کار بر تو مشتبه شود، ببین کدامیک از آن دو نزد نفست محبوبتر است، از آن خودداری کن.» نفس آدمی به این سبب که همواره او را به بدی میخواند، بدترین دشمن محسوب میشد؛ مِنْ کَلامِ بُزِرجْمِهرُ: «عَادَانِی الأَعْدَاءُ فَلَمْ أَرَ عَدُوَّاً أَعْدَى مِنْ نَفْسِی.» (عاملی، ج1، ص5): «دشمنان با من دشمنی کردند؛ پس دشمنی خطرناکتر از نفسم ندیدم.» قَالَ أَرْدَشیرُ: «أَسْعِدُوا الرَّأْیَ عَلَى الْهَوَى.» (ابن حمدون،ج 1، ص365): «اندیشه را بر هوا و هوس یاری کنید.» مبارزه با نفس برای شاهان که در مرکز تصمیم گیری بودهاند، بسیار تأکید شده است؛ سُئِلَ بُزِرجْمِهرُ: «أَیُّ الْمُلُوکِ أَحْزَمُ؟» فَقَالَ: «مَنْ مَلَکَ جِدُّهُ هَزَلَهُ وَ قَهَرَ لُبُّهُ هَوَاهُ.» (طرطوشی، ص 57): «از بزرگمهر سؤال شد: کدام پادشاه هوشیارتر است؟ در پاسخ گفت: کسی که جدیت را بر شوخی و عقل را بر هوای نفسش غالب کند.» وقتی از انوشروان دربارۀ شایستهترین فرد برای حکومت سؤال شد، در پاسخ گفت: «أَشَدُّهُم سُلْطَانَاً عَلَی هَوَاهُ وَ أَقْهَرُهُم لَهُ.» (مسکویه، ص 50): «تواناترین آنان در غلبه بر هوای نفس و چیرگی بر آن.» چند عبارت دیگر با مضمون مبارزه با هوای نفس به شرح ذیل است: قَالَ بَهْمَنُ: «عَلامَةُ العَقْلِ أَنْ یَرَی العَبْدَ حَارِسَاً لِنَفْسِهِ مِنْ نَفْسِهِ.» (همان، ص62): «علامت و نشانۀ عقل این است که انسان، برای در امان ماندن از نفس خویش، خود را نگهبان آن قرار دهد.» سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «مَا ثَمَرَةُ العَقْلِ؟» قَالَ: «ثِمَارُهُ الشَّرِیفَه الکَرِیمَه کَثِیرَةٌ. مِنْهَا أَنْ یَکُونَ الهَوَی عِنْدَهُ فِی جَنْبِ العَقْلِ لَغْوَاً.» (همان، ص55): «از انوشروان سؤال شد: ثمرۀ عقل چیست؟ گفت: ثمرههای شریف آن زیاد است؛ از جمله این که با وجود آن اثر هوا و هوس، باطل و بیهوده میشود.» قِیلَ لِبُزِرجْمِهرَ: «أَیُّ الأَشْیَاءِ آثَرُ عِنْدَ الإنْسَانِ إذَا أَحْصَی الرَّغَائِبَ؟» قَالَ: «ثَلاثٌ: أمَّا مَادَامَ صَحِیحَاً فَعُصْیَانُهُ هَوَی النَّفْسِ، و...» (همان، ص35): «به بزرگمهر گفته شد: اگر انسان آرزوهایش را برشمارد، چه چیزی بیشترین ترجیح را برایش دارد؟ گفت: سه چیز؛ تا زمانی که سالم است نافرمانی او از هوا و هوس و... .» 5'2'3'5' عمل صالح به اعتقاد ایرانیان، زندگی آدمی در سه چیز خلاصه میشود: توشه اندوزی برای آخرت، تلاش برای تأمین معاش و لذّتهای حلال: «عَلَی العَاقِلِ أَلاَّیَنْظُرَ إلاَّ فِی ثَلاثِ خِصَالٍ: تَزَوُّدٌ لِمَعَادٍ، أَوْ مَرَمَّةٌ لِمَعَاشٍ، أَوْ لَذَّةٌ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ.» (همان، ص72) اساساًً آنان عاقل را کسی میدانستند که همواره به قیامت و امور آن آگاه است و برای آن روز، خودش را مهیا میسازد. سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «أَیُّ الرِّجَالِ العَاقِلُ؟» قَالَ: «العَاقِلُ هُوَ البَصِیرُ بِمَا یَحْتَاجُ إلَیْهِ فِی أَمْرِ مَعَادِهِ.» (همان، ص54): «از انوشروان سؤال شد: کدامیک از مردان عاقل هستند؟ گفت: عاقل کسی است که به آن چه در معاد نیاز دارد، آگاه است.» آنان بهترین رفیق را در سفر اخروی عمل صالح میدانستند: قِیلَ لِبُزِرجْمِهرَ: «أَیُّ الإخَاءِ أَدْوَمُ؟» قَالَ: «العَمَلُ الصَّالِحُ.» (همان، ص36): «به بزرگمهر گفته شد: کدام دوستی پایدارتر است؟ گفت: کار نیک.» به بزرگمهر گفته شد: «أَیُّ الخَزَائِنِ أَعْمَرُ وَ أَبْقَی؟» قَالَ: «خَزَائِنُ البِرِّ.» (همان، ص36): «کدام گنجینهها پایدارتر است؟ گفت: گنجینههای نیکی. » ایرانیان عمل صالح را مطمئنترین توشه برای زندگی پس از مرگ میدانستند؛ قَالَ بُزِرجْمِهرُ: «یَجِبُ عَلَی العَاقِلِ أَنْ یُحْسِنَ الثِّقَةَ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ عِنْدَ المَوْتِ النَّازِلِ.» (همان، ص 40): «بر عاقل واجب است که به کار نیک در هنگام مرگ اعتماد داشته باشد.» آنها کوتاهی در ذخیرۀ اعمال صالح را نشانۀ ناتوانی و عجز میدانستند؛ قَالَ بُزِرجْمِهرُ: «التَّقْصِیرُ فِی أَحْسَنِ الأَعْمَالِ إذْ عَرَفْنَا فَضِیلَةَ الثَّوابِ عَجْزٌ.» (توحیدی، ج 3، ص157؛ زمخشری، ج 5، ص306): «در صورتی که فضیلت ثواب را بدانیم، کوتاهی در کارهای نیک، نشانۀ ناتوانی است.» آنان کار نیک را در بخشش و سخاوت مادی تنها نمیدیدند، بلکه محبت به بندگان خدا را از اعمال صالح میدانستند. 5'2'3'6' اخلاص و نیت پاک ایرانیان با نیت پاک و اخلاص در عمل بیگانه نبودهاند؛ سُئِلَ أَنُوشِروَانُ: «هَلْ یَقْدِرُ الإنْسَانُ عَلَی عَمَلِ البِرِّ فِی کُلِّ حِینٍ؟» قَالَ: «نَعَمْ! لأَنَّهُ لا بِرَّ أَبْلَغُ مِنَ الإخْلاصِ فِی الشُّکْرِ لِلَّهِ وَ تَطْهِیرِ النِیَّة مِنَ الفَسَادِ.» (مسکویه، ص54): «از انوشروان سؤال شد: آیا انسان میتواند در هر زمان کار نیک انجام دهد؟ گفت: بله! زیرا هیچ عمل نیکی، رساتر از اخلاص در سپاسگزاری از خداوند و خالص کردن نیت از فساد نیست.» به بزرگمهر گفته شد: «هَلْ یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ أَنْ یَفْعَلَ المَعْرُوفَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَرْزَأَ شَیئاً؟» قَالَ: «نَعَم! مَنْ أَحَبَبْتَ لَهُ الخَیْرَ وَبَذَلْتَ لَهُ الوُدَّ، فَقَدْ أَصَابَ نَصِیباً مِنْ مَعْرُوفِکَ.» (ابن قتیبه، ج 3، ص197): «آیا کسی میتواند کار نیکی انجام دهد، بدون این که چیزی را ببخشد؟ گفت: بله! کسی که برای او (رسیدن به) خیری را دوست میداری و دوستیت را نثارش میکنی، در این صورت، بهرهای از کار نیک تو به او رسیده است.» 5'2'3'7'امر به معروف و نهی از منکر اهمیّت امر به معروف و نهی از منکر در کسب رضایت خداوند را از این سخن بزرگمهر میتوان دریافت: قِیلَ لِبُزِرجْمِهرَ: «مَنْ أَحَقُّ بِالثَّنَاءِ؟» قَالَ: «مَنْ أَمَرَ بِالمَعْرُوفِ وَ نَهَی عَنِ المُنْکَرِ.» (مسکویه، ص34): «از بزرگمهر سؤال شد چه کسی به ستایش سزاوارتر است؟ گفت: کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند.»
6. نتیجه دین در ایران باستان، مجموعهای از بایدها و نبایدهای اخلاقی بود که بر سه محور پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، بنا شده بود. در ایران باستان، دین و سیاست دو برادر همزادند که هرکدام نگهدارندۀ دیگری است. ایرانیان، نخستین و مهمترین پایههای دینداری را شناخت خدا میدانستند؛ زیرا این شناخت، پایه و مبنای اطاعت حق و مبارزه با خواستههای شیطانی است. آنان دینداری را در چارچوب اقرار به خالق هستی محدود نمیکردند؛ زیرا شناخت خداوند را به تنهایی برای حفظ نظام فردی و اجتماعی کافی نمیدانستند، این باور با پایبندی به ارزشهای اخلاقی که آن را «تقوا» مینامیدند، به کمال میرسید. از دیگر اعتقادات دینی ایرانیان، ایمان به وجود قیامت و روز حساب پس از مرگ است. تأکید بر حتمی بودن مرگ، از اعتقادات راسخ دینی در ایران باستان برای دوری از گناه بوده است. با توجه به اعتقاد راسخ به وجود قیامت و روز محاسبه، ایرانیان بر این باور بودند که بر انسان سزاوار است تا همواره در جستجوی رضایت خداوند باشد. آنان سعادت را در رضایت از خواست خدا میدانستند و برای کسب این رضایت، راهکارهایی داشتند؛ از جمله، یاد خداوند، خودداری از انجام دادن گناه، توبه، مبارزه با هوای نفس، عمل صالح، اخلاص و نیت پاک، امر به معروف و نهی از منکر. 7. پینوشت 1. هدف از نقل منابع متعدد، اشاره به این نکته است که این اخبار به شکل نادر و استثنایی در منابع عربی نیامده است، بلکه بسیاری از صاحبنظران عرب، صحت آنها را با درج در نوشتههای خود تأیید کردهاند. | ||
مراجع | ||
. منابع الآبی، أبوسعد، منصور بن الحسین، نثر الدر فی المحاضرات، الطبعة الأولى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1424هـ. الآمدی، أبوالقاسم، الموازنة بین أبی تمام و البحتری، بیروت، نشر دارالمعارف - الطبعة الرابعة، 1994م. الأبشیهى، شهاب الدین محمد، المستطرف فی کل فن مستطرف، الطبعة الأولى، بیروت، عالم الکتب، 1419هـ. ابن ابی الحدید، أبو حامد، شرح نهج البلاغة، دار احیاء الکتب العربیه عیسى البابی الحلبی و شرکاه، القاهره، 1988م. ابن جوزی، جمالالدین، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، الطبعة الأولى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412هـ. ابن حمدون، محمد بن الحسن، التذکرة الحمدونیة، الطبعة الأولى، بیروت، دار صادر، المجلد الثانی، 1417هـ. ابن دجاجی، سعدالله بن نصر بن سعید الحنبلی، سفط الملح وزوح الترح، بیروت، دار کنان، بلاتاریخ. ابن عبدربه، أبو عمرو شهابالدین أحمد، العقد الفرید، الطبعة الأولى، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1404هـ. ابن القتیبه، أبو محمد عبدالله بن مسلم، عیون الأخبار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418هـ. ابن معتز، أبوالعباس و عبدالله بن محمد، البدیع فی البدیع، الطبعة الأولى، بیروت، دار الجیل، 1410هـ. ابن منقذ، أبو المظفر مؤید الدولة، لباب الآداب، الطبعة الثانیة، مکتبة السنة، القاهرة، 1407هـ. الأماسی، محمد بن قاسم، روض الأخیار المنتخب من ربیع الأبرار، الطبعة الأولى، دار القلم العربی، حلب، 1423هـ. البرقوقی، عبد الرحمن بن عبد الرحمن، الذخائر و العبقریات، مکتبة الثقافة الدینیه، مصر، بلاتاریخ. البیهقی، إبراهیم بن محمد، المحاسن و المساوی،وضع حواشیه عدنان على، دار الکتب العلمیه، بیروت، بلاتاریخ. التوحیدی، أبوحیان، البصائر و الذخائر، المحقق: وداد القاضی، عدد الأجزاء: 10، الطبعة الأولى، بیروت، دار صادر، 1408هـ. ثعالبی، أبو منصور، الشکوى و العتاب و ما وقع للخلان والأصحاب، الطبعة الأولى، المجلس الوطنی للثقافة و الفنون و الآداب، الکویت، 1421هـ. ثعالبی، أبو منصور، الإعجاز و الإیجاز، مکتبة القرآن، القاهرة، بلاتاریخ. الجاحظ، عمرو بن بحر، المحاسن و الأضداد، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1423هـ. الجاحظ، عمرو بن بحر، الآمل و المأمول، عدد الأجزاء: 4، الطبعة الثانیه، بیروت، دار الکتاب الجدید، بلاتاریخ. الراغب الأصفهانی، أبوالقاسم الحسین بن محمد، محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، عدد الأجزاء:2، الطبعة الأولى، بیروت، شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم، 1420هـ. الزجاجی، عبد الرحمن بن إسحاق البغدادی، الأمالی، الطبعة الثانیه، بیروت، دارالجیل، 1407هـ. الزمخشری، جارالله، ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، الطبعة الأولى، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1412هـ. الشافعی، فخرالدین محمد، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، عدد الأجزاء 32، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421هـ. شیخو، رزقالله بن یوسف، مجانی الأدب فی حدائق العرب، مطبعة الآباء الیسوعیین، بیروت، 1913م. الطرطوسی، نجمالدین ابراهیم، تحفة الترک فیما یجب أن یعمل فی الملک، بیروت، دار الفکر، بلاتاریخ. الطرطوشی، محمد بن الولید، سراج الملوک، تحقیق جعفر البیاتی، الطبعة الأولی، ریاض، الریس للکتب و النشر، 1872م. العسکری، أبو أحمد الحسن بن عبدالله، دیوان المعانی، عدد الأجزاء: 2، بیروت، دارالجیل، بلاتاریخ. العسکری، أبو أحمد الحسن بن عبدالله، جمهرة الأمثال، بیروت: دارالفکر، (بیتا). الغزالی، ابوحامد محمد، التبر المسبوک فی نصیحة الملوک، الطبعة الأولی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1409هـ. قرطبی، الإمام ابو یوسف بن عبد الله النمری، بهجة المجالس و انس المجالس و شحذ الذاهن و الهاجس، بلاتاریخ. قلقشندی، أحمد بن علی، صبح الأعشى فی صناعة الإنشاء، عدد الأجزاء: 15، بیروت، دارالکتب العلمیه، بلاتاریخ. الماوردی، أبوالحسن بن محمد بن حبیب البصری، أدب الدُّنیَا و الدین، القاهرة، دار مکتبة الحیاة، 1986م. المسعودی، أبو الحسن على، مروج الذهب، عدد الأجزاء: 4، الطبعة الثانیه، قم، دارالهجرة، 1404هـ. مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد، الحکمة الخالدة، مکتبة النهضة المصریه، القاهرة، 1416هـ. المواردی، ابوالحسن، نصیحه الملوک، الاسکندریه، مؤسسة شباب الجامعة، 1988م. نظامالملک، الحسن بن علی، سیاستنامه أو سیر الملوک، الطبعة الثانیه، قطر، دارالثقافة، 1407هـ. النهروانی، أبو الفرج المعافى، الجلیس الصالح الکافی و الأنیس الناصح الشافی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416هـ النویری، أحمد بن عبد الوهاب، نهایه الأرب فی فنون الأدب، الطبعة الأولى، دارالکتب و الوثائق القومیه، القاهرة، المجلد السابع، 1423هـ. النیسابوری، أبوالقاسم الحسن بن محمد، عقلاء المجانین، الطبعة الأولى، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405هـ. وطواط، أبو إسحق برهان الدین، غرر الخصائص الواضحة، و عرر النقائض الفاضحة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1429هـ. الیوسی، الحسن بن المسعود، المحاضرات فی اللغة، بیروت، دارالغرب الإسلامی، 1402هـ. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,184 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,028 |