تعداد نشریات | 161 |
تعداد شمارهها | 6,532 |
تعداد مقالات | 70,501 |
تعداد مشاهده مقاله | 124,099,073 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 97,206,654 |
معرفگی و نمایهسازی مفعول در زبان فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای زبانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 1، دوره 4، شماره 2، اسفند 1392، صفحه 1-20 اصل مقاله (379.81 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jolr.2014.50263 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فاطمه بهرامی1؛ والی رضایی2؛ عادل رفیعی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبانشناسی دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استادیار گروه زبانشناسی دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در نمایهسازی مفعول همزمان با گروه اسمی آزاد مفعولی، ضمیر واژهبستی هممرجع با آن به فعل ملحق میشود. این پدیدهی دستوری در زبان فارسی اختیاری است و به نظر میرسد عوامل کلامی نظیر معرفگی، مشخصبودگی و ساخت اطلاع در وقوع آن دخیلند. در این پژوهش برآنیم تا تأثیر سلسلهمراتب معرفگی در نمایهسازی مفعول در زبان فارسی را مورد بررسی قرار دهیم. بدین منظور دادههای زبانی گونهی گفتاری فارسی معیار مشتمل بر 455 مورد که از منابع مختلفی جمعآوری گردید مورد بررسی قرار گرفت. شواهد زبان فارسی از نقش مسلم معرفگی در نمایهسازی مفعول حکایت دارد، چرا که بیش از 90 درصد موارد نمایه شده به گروههای اسمی معرفه تعلق دارد و تنها حدود 3 درصد دادهها به نمایهسازی مفعول نکرهی نامشخص اختصاص مییابد. بررسی دقیقتر شواهد در چارچوب دستور نقش و ارجاع آشکار میسازد که گروه اسمی مفعول تنها در صورتی قابلیت نمایهسازی دارد که از نظر شناختی برای مخاطب تشخیصپذیر باشد. به این ترتیب نمایهسازی موارد اندک مفعول نکره در شواهد زبان فارسی تبیین میگردد. نکتهی دیگر آن که در تمامی موارد اعم از نمایهسازی مفعول معرفه یا نکره، گروه اسمی مفعول با «را» همراه است. بنابراین نمیتوان «را» را نشان معرفگی یا مشخصبودگی دانست. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نمایهسازی مفعول؛ سلسلهمراتب ردهشناختی؛ دستور نقش و ارجاع؛ معرفگی؛ تشخیصپذیری | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نمایهسازی مفعول زمانی رخ میدهد که همزمان با گروه اسمی آشکار مفعول در بند، واژهبستی همنمایه با آن بر روی فعل قرار گیرد (بلورو[1]؛ 2007: 72). در زبان فارسی نیز این پدیدهی دستوری وجود دارد و در بندهای متعدی هم چون مثال زیر علاوه بر عنصر مطابقهی فاعلی، میتوان ضمیر واژه بستی را به فعل ملحق نمود که با مفعول هم مرجع است.
جالب آن که این وضعیت در زبان فارسی پدیدهی نوظهوری نبوده و علیرغم بسامد بیشتر آن در گفتار، شواهد تاریخی از وجود آن در متون نوشتاری نیز حکایت دارد:
نکتهی حائز اهمیت در رابطه با نمایهسازی مفعول در زبان فارسی اختیاری بودن آن است. اما این بدان معنا نیست که همهی گروههای اسمی مفعول در نمایهسازی آزادند؛ بلکه به نظر میرسد عوامل کلامی نظیر معرفگی، مشخصبودگی و ساخت اطلاع گروه اسمی مفعول در نمایهسازی آن تأثیرگذار باشند. به عنوان مثال گروههای اسمی نکرهی نامشخص در جملههای (5-4) نمیتوانند نمایهی مفعولی بپذیرند.
یکی از حوزههایی که امکان چنین مطالعهای را در اختیار قرار میدهد، بررسی سلسله مراتب رده شناختی و مطالعه گرایشهای زبان فارسی برای نمایهسازی است، که در این مجال به برخی جنبههای آن پرداخته میشود. نکتهی قابل ذکر دیگر آن است که در تمامی 455 مورد ساختهای متعدی دارای نمایهی مفعولی که در این پژوهش مورد بررسی قرار میگیرند، مفعول با «را» همراه است. دبیر مقدم (1992) و کریمی (2003) اشاره میکنند که «را» به همراه مفعولهای مستقیم مشخص یا معرفه به کار میرود. بنابراین حضور «را» میتواند مشخص و معرفه بودن مفعول را نشان دهد. گنجوی (2007: 188) در این رابطه بیان میکند که همهی مفعولهای مستقیم دارای «را» قابلیت نمایه شدن ندارند. او به مواردی اشاره میکند که نمایهسازی مفعول برای اسامی خاص، ضمایر، عبارات توصیفی معرفه و گروه اسمی معرفه مجاز است. با وجودی که مواردی نظیر مثالهای (5- 4) اهمیت نقش معرفگی را در پذیرش نمایهی مفعولی آشکار میسازد، شواهد زبان فارسی از امکان نمایهسازی مفعولهای نکرهی نامشخص حکایت دارد، که با «را» همراه هستند:
مفعول جملات فوق اسم عام است که فاقد خوانش ارجاعی و مشخص بوده و به شخص یا عنصر خاصی در گفتمان دلالت نمیکند. بنابراین وجود شواهدی از این دست نشان میدهد که شرایط مؤثر در نمایهسازی مفعول چندان سهل نمینماید. اتخاذ رویکرد ردهشناختی در مطالعهی حاضر دارای این مزیت خواهد بود که برخلاف سایر دیدگاهها تنها به نقش یک عامل منفرد در وقوع ساختهای دستوری خاص قائل نیست، بلکه با توجه به بسامد وقوع، گرایش عام زبان در موضوع مورد مطالعه را مدنظر قرار میدهد. با این وصف نه تنها وجود مواردی اندک در نمایهسازی مفعول نکره به عنوان مثالهای متناقض تلقی نمیشود، بلکه با در نظر گرفتن نقش سلسلهمراتب در جستجوی دلیلی است که همهی مشاهدات زبانی را تبیین نماید. در این پژوهش بر آنیم تا نقش معرفگی را در نمایهسازی مفعول در زبان فارسی مورد مطالعه قرار داده و به معیاری دست یابیم که همهی موارد را اعم از معرفه و نکره تبیین نماید. در ادامه با ارائه مختصری از مطالعات پیشین به معرفی بیشتر چارچوب نظری پرداخته و در نهایت به بررسی دقیق وضعیت نمایهسازی در زبان فارسی خواهیم پرداخت.
2- پیشینهی موضوع تحقیق شواهد زبانی حاکی از آن است که پدیدهی نمایهسازی مفعول در زبانهای رومیایی، بالتو- اسلاوی، آلبانیایی، ایرانی، سلتی و یونانی از خانوادهی هند و اروپایی، سامی از خانوادهی حامی- سامی و بانتو از شاخهی زبانهای آفریقای شرقی وجود دارد (نگاه کنید به بورر[2] 1984؛ آناگنوستوپلو[3] 2003؛ تورگو[4] 1998؛ بلورو 2007 و دیگران). نمایهسازی مفعول در زبانهای مختلف به عواملی از قبیل مشخصبودگی، جانداری، شخص و شمار بستگی دارد (کامری 1981،1989؛ کرافت 1988، 2003). در دستورهای سنتی زبان فارسی نیز اشاراتی مختصر به ضمایر متصل مفعولی گردیده که به دلیل مشابهت به ذکر نمونهای از آن بسنده میشود. قریب و همکاران (1366: 7-74) ضمایر شخصی پیوسته یا متصل را بر دو نوع میدانند فاعلی، مفعولی و اضافه. ضمایر مفعولی و اضافه عبارتند از «م، ت، ش، مان، تان، شان». ماهوتیان (1378: 2-201) بیان میکند ضمایر متصل واژهبستی رابطهی ملکی، وابستهی حرف اضافهای و مفعول مستقیم را نشان میدهند و در نقش مفعول مستقیم به فعل اضافه میشوند. مگردومیان (2000: 16) واژهبستهای مفعولی را ضمایری قلمداد میکند که گر چه عموماً کاربردشان به گفتار محاورهای محدود میشود، اما اغلب در نثر مطبوعاتی هم ظاهر میشوند. از دیگر ویژگیهای واژهبستها امکان قرار گرفتن آنها بر روی حروف اضافه و افعال متعدی است. همچنین میتوانند به عنصر پیش فعلی یا بخش فعلی افعال مرکب ملحق شوند. راسخ مهند (1384 و 1389) مفصلترین بحث را در مورد ماهیت دستوری عناصر نمایهای مفعولی ارائه میدهد. او ابتدا این عناصر را نشانگر مطابقهی مفعولی میداند اما با گذشت زمان آنها را واژهبست قلمداد میکند. اما مرتبطترین بحث او به نقش معرفگی در نمایهسازی مفعول مربوط است. راسخمهند (1388: 95) بیان میکند که مطابقه تنها با مفعولهای مستقیم معرفه صورت میگیرد. در این جستار مشخص میگردد که گرچه بسامد وقوع نمایهسازی با مفعول معرفه در زبان فارسی بسیار بالاست، اما مواردی از نمایهشدن مفعول نکره نیز مشاهده میشود.
3- چارچوب نظری یکی از تفاوتهای عمدهی رویکرد زایشی ساختگرا و رویکرد ردهشناختی نقشگرا به رابطهی میان توصیف و تبیین مربوط میشود. در ردهشناسی نقشگرا به جای در نظر گرفتن دو موضع تحلیلی کاملاً متمایز توصیف و تبیین، هر تحلیل دستوری براساس مقیاس پیوستاری از نظر میزان تعمیم بخشی مطرح میشود (کرافت 2003: 284). باور اصلی این نگرش آن است که یک نتیجهی زبانی عمومی میتواند مسائل زبانی خاصتر و زیرمجموعهای را تبیین نماید. اما همان تعمیم کلی را نیز میتوان با تعمیم کلیتری تبیین نمود. گذر از یک سطح تبیینی به سطح بالاتر، هدفی است که در ردهشناسی نقشگرا دنبال میشود. از طرف دیگر، دستور نقش و ارجاع که دستوری نقشگراست، در تبیین ساخت دستوری زبانها دارای گرایشهای ردهشناختی بوده و معتقد است کشف جنبههای مشترک ساخت بند در زبانهای بشری از رهگذر مطالعات ردهشناختی مقدور میگردد. بنابراین تلفیق این دو نگرش همسو امکان بررسی دقیقتر نمایهسازی مفعول در زبان فارسی را فراهم میآورد.
3- 1- ملاحظات ردهشناختی در نمایهسازی مفعول از نظر ردهشناختی سه شیوهی رمزگذاری نقش مشارکین در بند و بیان روابط دستوری میان موضوعها و محمول در زبانهای مختلف عبارتند از: حالت نشانی، نمایهسازی و ترتیب واژگانی خاص در بند (کرافت 2003: 3-142). به طور خاص در مورد نحوهی رمزگذاری مفعول مستقیم باید گفت که نشانگذاری مفعول مستقیم با عناصر حالت نشان و یا نمایهسازی آن بر روی فعل بسته به ویژگیهای معناشناختی و کاربردشناختی مصداق گروه اسمی مفعول صورت میگیرد (آیزن[5] 2003 و کامری 1989). این عوامل کاربردشناختی در نحوهی رمزگذاری مفعول مستقیم در قالب سلسله مراتب خاصی ارائه شده که در شواهد زبانهای مختلف تأیید گردیده است (کامری 1989؛ کرافت 2003؛ آیزن 2003؛ کراتوکویل[6] 2011؛ کلامر 2010). در این جستار تنها سلسلهمراتب معرفگی مدنظر قرار میگیرد، اما در این رابطه توجه به دو نکته حائز اهمیت است. نخست آن که مشخصاً ویژگیهای کاربردشناختی در وقوع نمایهسازی دخیلند و تبیین نمایهسازی مفعول در زبان فارسی با نگرش صرفاً صوری مقدور نیست، چرا که با توجه به اختیاری بودن آن، مداخلهی عوامل کاربردشناختی کاملاً آشکار است. دوم آن که مقولات دستوری و رفتارهای نحوی هر چند در قالب سلسله مراتب مجزا سازماندهی شوند، در انزوا و بدون تعامل با هم رخ نمیدهند، بلکه با سایر عوامل در ارتباط هستند. کرافت (2003: 132) معتقد است سلسله مراتبی که به ویژه در رمزگذاری مفعول نقش بسزایی دارد، سلسله مراتب معرفگی است:
به بیان او مصداقهای معرفه برای هر دو طرف گوینده و شنونده شناخته شده هستند، در حالی که مصداقهای مشخص برای شنونده ناشناختهاند و ممکن است گوینده نیز آنها را نشناسد. مصداق نامشخص صرفاً به عنوان یک نوع[7] شناسایی میشود و نه به عنوان مصداق خاصی برای یک مورد یا نمونه[8] (2003: 132). تعریف کرافت از مفاهیم معرفه و نامشخص صریح و گویا است، گرچه برای آنها مثالی ارائه نمیدهد. اما در مورد مصداق مشخص تعریفی بسیار کلی مطرح شده که منظور از احتمال ناشناخته بودن مصداق اسم مشخص حتی برای سخنگو را به وضوح بیان نمیکند. با این حال میتوان تعریف او از مفهوم مشخص را با معیارهای ارائه شده در مطالعات سایرین مورد بررسی قرار داده و به مقصود رسید. به طور سنتی، معمولاً تمایز مشخص و نامشخص برای اسامی نکره به کار میرود، زیرا اسامی معرفه ذاتاً مشخص هستند (بلورو 2007: 80). این تمایز از جنبههای مفهومی متفاوتی مورد بررسی قرار گرفته و در هر رویکرد، نامهای متفاوتی بر اسمهای مشخص و نامشخص نهادهاند: مشخص در مقابل نامشخص (کارتونن[9] 1976)، ارجاعی[10] در مقابل کمیتنمایی[11] (فودور و ساگ[12] 1982) و رابطهی بخشی[13] در مقابل نامشخص (اِنک 1991). یکی از رویکردهای قدیمی در مورد تفسیر اسامی نکره به عنوان مشخص یا نامشخص در رابطه با سیطره تعریف میشود. اسامی مشخص آنهایی هستند که بر سایر گروههای اسمی دارای سور سیطرهی وسیع دارند (کارتونن 1976). این سیطره نسبت به عملگرهایی نظیر منفیسازی، افعال وجهی کمکی یا افعال سنجیده میشود. کارتونن در توضیح ادعای خود به مثال زیر اشاره میکند:
مثال (8) میتواند دارای دو خوانش باشد. در خوانش (a) موزه بر فعل intend سیطرهی وسیع دارد و حاکی از آن است که گوینده قصد بازدید از موزهی خاصی را دارد. اما در (b) موزه سیطرهی محدود داشته و با خوانشی منطبق است که در آن گوینده صرفاً به تمایل خود مبنی بر بازدید از موزه، بدون در نظر داشتن موزهی خاصی اشاره میکند. در این رویکرد اسامی نکرهی مشخص با خوانش (a) سازگارند. یعنی مصداق گروه اسمی از نظر وجودی، پیش انگاشت است و میتواند به عنوان مرجع ضمیر یا گروه اسمی معرفهی هم مرجع با خود که در بخشهای بعدی گفتمان به آن اشاره میشود به کار رود. در این تعریف، مشخصبودگی از منظر گوینده ارزیابی میشود و صرف وجود مرجع خاص، آن گروه اسمی مشخص خواهد بود. در حالی که تأثیرات سیطره چنین کاربردی از مفهوم اسم نکرهی مشخص را به دست میدهد، همواره ابهام میان خوانش مشخص یا نامشخص از تأثیر عملگرها ناشی نمیشود. فودور و ساگ (1982) به مثالهایی اشاره میکنند که گروههای اسمی نکره، ارجاعی یا کمیت نمایی برداشت میشوند:
در خوانش (a) گوینده موضوعی را دربارهی دانشجوی خاصی که در ذهن دارد، مطرح مینماید، گرچه مستقیماً آن را معین نمیکند. بنابراین ارجاعی تلقی میشود. در خوانش (b) گوینده تنها بر این نکته تأکید دارد که مجموعهی دانشجویان درس نحو 1 که در امتحان تقلب کردهاند تهی نیست. در این دیدگاه دو خوانش (a) و (b) واگرا میشوند، زیرا در (a) گوینده به فرد خاصی اشاره میکند، در حالی که (b) چنین ارجاعی ندارد، بنابراین نامشخص است. در این تعریف نیز منظر گوینده محوریت دارد. وجه اشتراک هردو خوانش (a) و (b) این است که در هر دو بر وجود، تأکید میشود. این موضوعی است که گوندل[14] و همکاران (1993) به آن اشاره میکنند. به عقیدهی آنان گروه اسمی مشخص آن است که از نظر وجودی دارای خوانش وسیع باشد (1993: 277). بنابراین طبق معیار آنان گروه اسمی نکرهی مثال (9) در هر دو خوانش (a) و (b) مشخص است. در واقع از دیدگاه گوندل و همکاران تنها شرط لازم برای تلقی هر اسم به عنوان مشخص، دارا بودن خوانش پیشانگاشت وجودی است. همان معیاری که کارتونن (1976) در تعریف خود از اسم مشخص مدنظر قرار میدهد و در تعریف کرافت از مفهوم مشخص نیز بدان اشاره شده؛ چرا که به بیان او اسم مشخص اسمی است که مصداق آن برای شنونده ناشناخته است و حتی ممکن است گوینده نیز آن را نشناسد (2003: 132). بنابراین صرف وجود مصداقی نامعین از درون مجموعهای مشخص و شناخته در گفتمان ولو اینکه هویت دقیق آن برای گوینده نیز نامعلوم باشد، در تلقی آن به عنوان اسم مشخص کفایت میکند و این مبنایی است که به پیروی از کرافت در این پژوهش اساس طبقهبندی اسمها در گروه اسامی مشخص خواهد بود. در نگرش سومی که انک[15] (1991) مطرح میکند، از معیار رابطهی بخشی سخن به میان میآید. به نظر انک گروههای اسمی نکره در صورتی مشخص هستند که نوعی رابطهی بخشی یا شمول[16] با عناصری که قبلاً در گفتمان معرفی شدهاند، برقرار نمایند و چنانچه این شرط کمینه برآورده نگردد و اسم مورد نظر به عنوان عضوی از مجموعه عناصری که در بافت شناخته شدهاند تلقی نشود، نامشخص خواهد بود. این تعریف نیز بیانی دیگر از معیار کارتونن (1976) و گوندل و همکاران (1993) است. به عقیدهی انک (1991: 10) اسمهای خاص، گروههای اسمی به همراه صفات اشاره و حرف تعریف معرفه و کلیهی ضمایر، معرفهی مشخصاند و گروههای اسمی دارای سورهای all و every و اسمهای همراه با عناصر بخشی نظیر some و piece در زبان انگلیسی و معادلهای نظیر آنها در سایر زبانها نکرهی مشخص هستند. ملاحظه میگردد که معیار انک نیز از مفهوم مشخصبودگی با تعریف کرافت سازگار است، زیرا در رابطهی شمول یا بخشی، شخص گوینده صرفاً به محدودهی گزینش مصداق اسم دسترسی دارد و نه به هویت دقیق آن. کرافت(2003: 132) معتقد است مصداق نامشخص صرفاً به عنوان یک نوع قابل شناسایی است و نه ارجاع به عنصر خاصی در گفتمان. طبق این تعریف اسمهای عام و اسمهای دارای حرف تعریف نکره، نامشخص تلقی میشوند. در یک جمعبندی باید گفت که اسمهای معرفه و مشخص ارجاعی در حالی که اسم نامشخص غیرارجاعی است. ویژگی ارجاعی بودن اسامی مشخص صرفاً از منظر سخنگو مدنظر قرار میگیرد، اما در اسم معرفه هر دو مشارک در گفتمان از مصداق مورد نظر آگاهی دارند. اکنون سئوال این است که آیا ویژگی ارجاعی بودن اسمها را میتوان از جنبهی دیگری مورد بررسی قرار داد؟ در پاسخ باید گفت سخنگویان وضعیت ارجاعی اسمها را از منظر مخاطب مدنظر قرار میدهند؛ چرا که تعاملات زبانی بر توانایی شناخت و درک مشترک و متقابل استوار است. بنابراین سخنگو در هر لحظه، گفتار خود را به گونهای سازماندهی میکند که برای شنونده قابل دسترس باشد. این موضوعی است که در دستور نقش و ارجاع مورد توجه و بررسی قرار گرفته و در بخش بعد به اجمال به معرفی آن خواهیم پرداخت.
3-2- وضعیت فعالسازی مصداقها در گفتمان دستور نقش و ارجاع وضعیت شناختی مصداقهای گفتمان را بر پایهی طبقهبندی پرینس[17] (1981) و چیف[18] (1987) ارائه میدهد و معتقد است که گوینده با توجه به میزان آگاهی شنونده نسبت به مصداقهای گفتمان، در ارجاع به آنها صورتهای زبانی مناسب را بر میگزیند. چیف (1987) بیان میکند که اصطلاح تشخیصپذیری برای تمایز عناصر موجود در مخزن کلام از عناصری که هنوز در این مخزن به وجود نیامدهاند به کار میرود. مصداقهای تشخیصناپذیر به عناصری اشاره دارند که هنوز در ذهن مخاطب شکل نگرفتهاند و به صورت اشاری نیز قابل ارجاع نیستند. سخنگو با استفاده از عبارات زبانی، بازنمایی ذهنی تازهای خلق میکند تا در کلام مابعد به صورت ارجاعی قابل بازیابی باشد. لمبرکت (1994: 77) به صورت استعاری این بازنمایی ذهنی اولیه را ایجاد «بایگانی ارجاعی»[19] مینامد که در طول گفتمان و به واسطهی ارجاعات آتی به اعضاء آن افزوده شده و به این ترتیب مصداق برای مخاطب تشخیصپذیر میگردد. تمایز شناختی مصداقهای تشخیصپذیر از تشخیصناپذیر در بسیاری از زبانها از طریق گروههای اسمی معرفه و نکره بازنمایی میشود، گرچه همواره تطابق کاملی میان آنها برقرار نیست، چرا که تشخیصپذیری مقولهی شناختی مدرج و معرفگی مقولهی دستوری غیرمدرج است. در بخش 4-1 به شرح کاملتری از این موضوع خواهیم پرداخت.در دستور نقش و ارجاع پنج سطح فعالسازی وجود دارد که مراتب متفاوت تشخیصپذیری را براساس ون ولین (2005: 79) ارائه و تعریف میکند: فعال[20] : مصداقی است که به واسطهی اشارهی مستقیم، به صورت فعالانه در گفتمان دخیل است. برای بازنمایی این مصداقها معمولاً از صورتهای صفر و ضمیری یا عبارات ارجاعی بدون تکیه استفاده میشود. در دسترس[21] : مصداقی است که در گفتمان حضور فعالانه ندارد، اما مخاطب از طریق دانش بیرونی از جهان یا بافت محیطی بلافصل گفتار، امکان دسترسی به آن را دارد. این مصداقها در هوشیاری جانبی مخاطب قرار داشته و نسبت به آن شناخت زمینهای دارد، اما در زمان ادای پارهگفت در کانون توجه او نیست. چیف (1987: 22) از دو اصطلاح دسترسپذیر متنی و دسترسپذیر استنباطی برای اشاره به انواع مصداقهای در دسترس استفاده میکند. لمبرکت (1994: 100) نوع سومی را به این طبقه میافزاید که دسترسپذیری به واسطهی ارتباط با جهان برون متنی مقدور میگردد و از آن با عنوان دسترسپذیر موقعیتی نام میبرد. غیرفعال[22] : مصداقی است که قبلاً در گفتمان به آن اشاره شده، اما فعال نیست ولی گوینده تصور میکند که مخاطب آن را تشخیص میدهد. این مصداقها در حافظهی بلندمدت مشارکین گفتمان قرار دارند و در کانون توجه نیستند و ممکن است تا زمان نامعلوم غیرفعال باقی بمانند، اما به محض اشاره در گفتمان فعال میشوند. این مصداقها معمولاً در قالب گروههای اسمی دارای تکیه نمود مییابند. هر سه نوع مصداقهای فعال، در دسترس و غیرفعال که امکان بازیابی مرجع در گفتمان را برای مخاطب فراهم میآورند، تشخیص پذیرند. به منظور روشن شدن بحث به مثالی از مدرسی (1387: 38) اشاره میشود:
در آغاز گفتگو گروه اسمی مدرسهی علی تکیه بر بیان میشود، چرا که غیرفعال است اما به محض مطرح شدن فعال میشود. این مصداق تشخیصپذیر است و در قالب گروه اسمی معرفه تظاهر یافته اما پس از فعال شدن، در پارهگفت گویندهی (ب) تظاهر آوایی صفر دارد. در واقع سخنگوی (ب) قصد این پرسش را دارد که «در مدرسهی علی چه خبر بود؟». در ادامه، گویندهی (الف) اظهار میکند که رفتن او به مدرسهی علی برای انجمن بوده است. با فعال شدن مصداق مدرسه در گفتمان، مصداقهای مرتبط با آن نظیر معلم، مدیر، درس و انجمن در حوزهی هوشیاری جانبی مخاطب قرار میگیرد و دسترسپذیر میشود. همان چیزی که چیف آن را دسترسپذیر استنباطی مینامد و رابرتس (2005: 7) از آن با عنوان فعالسازی در چارچوب یاد میکند. به این موضوع در بخش 4-1 باز خواهیم گشت. مدرسی (همان) اشاره میکند چنانچه در موقعیتی مفروض گوینده با اشاره به قاب عکسهای روی دیوار پارهگفت (11) را بر زبان بیاورد، مصداق گروه اسمی از طریق موقعیت یا جهان برون متنی دسترسپذیر است.
پرینس (1981: 236) مصداقهای تشخیصناپذیر را که در گفتمان کاملاً نو و جدید هستند در دو گروه زیر جای میدهد. کاملاً جدید مقید[23] : مصداقی است که قبلاً به آن اشاره نشده، اما به مصداق دیگری که قبلاً معرفی شده یا در دسترس است، مربوط میشود. به عبارت دیگر این مصداق به گروه اسمی یا سازهی دیگری در متن پیوند میخورد و به آن مقید میشود. کاملاً جدید نامقید[24] : مصداقی است که قبلاً به آن اشاره نشده و به هیچ مصداق دیگری که قبلاً مورد اشاره بوده، نیز مربوط نمیشود. مدرسی (1387: 37) به دو مثال زیر اشاره میکند که به ترتیب بر مصداق نامقید و مقید دلالت دارند:
در هر دو مورد مصداق گروه اسمی اتوبوس کاملاً جدید است و به صورت گروه اسمی نکره تظاهر یافته، اما در مورد (13) این گروه اسمی به سازهی دیگری که بند موصولی است، مقید شده است. به این ترتیب مقولهی تشخیصپذیری مقیاسی است مدرج که بر روی یک پیوستار قرار میگیرد. مصداقهای فعال در بالاترین مرتبه قرار گرفته و مصداقهای نامقید در پایینترین رتبه بوده و به عبارت دیگر تشخیصناپذیرند. در این جستار برآنیم تا پس از بررسی نقش سلسلهمراتب معرفگی در نمایهسازی مفعول، وضعیت اسمها را از نظر میزان تشخیصپذیری مورد مطالعه قرار داده تا به مبنای مشترکی در این رابطه دست یابیم.
4- تجزیه و تحلیل دادهها همانطور که پیشتر اشاره گردید، نمایهسازی مفعول در زبان فارسی اختیاری است و هدف این پژوهش مطالعهی عوامل مؤثر بر وقوع آن است. بدین منظور شواهد زبانی مشتمل بر 455 مورد نمایهسازی مفعول از بیش از 90 برنامهی تلویزیونی و متن برخی سخنرانیها و مکالمات از گونهی گفتاری فارسی معیار جمعآوری و از نظر معرفگی مورد بررسی قرار گرفت. به منظور طبیعیتر بودن دادهها برنامههای متعدد و متنوعی از نظر موضوعی مورد توجه قرار گرفت، تا تأثیر ژانر یا سخنگوی خاصی بر دادهها تحمیل نگردد. طبق سلسلهمراتب انتظار میرود که گروههای اسمی معرفه، مشخص و نامشخص به ترتیب بیشترین میزان نمایهسازی را دارا باشند. شواهد زبانی از پیشتاز بودن گروههای اسمی معرفه در پذیرش نمایهی مفعولی حکایت دارد که میزان قابل توجهی از دادهها را به خود اختصاص داده و با فاصلهی زیادی پس از آن گروههای اسمی مشخص و نامشخص تمایل به نمایه شدن دارند. نتایج شمارش ساختهای دارای نمایه مفعولی در جدول زیر ارائه میشود: جدول 4-1 نتایج سلسلهمراتب معرفگی در شواهد زبان فارسی
از 414 مورد نمایهسازی مفعول معرفه تنها به ذکر دو مورد اکتفا میشود:
طبق معیارهای ارائه شده در تعیین اسمهای مشخص، از مجموع دادهها تنها 26 مورد نمایهسازی مفعول مشخص مشاهده میشود که دو نمونه از آن به قرار زیر است:
نمایهسازی مفعول نامشخص نیز 15 مورد از دادههای موجود را به خود اختصاص میدهد، که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
شواهد زبان فارسی به وضوح پیروی از سلسلهمراتب معرفگی را نشان میدهد و جالب آن که نمایهسازی مفعولهای معرفه به تنهایی نزدیک به 91 درصد دادههای زبانی را به خود اختصاص میدهد. اما هم چنان پرسش آن است که چرا علیرغم بسامد بالای نمایهسازی مفعول معرفه، مواردی هرچند نادر از نمایهشدن مفعولهای نکرهی مشخص و نامشخص در زبان فارسی مشاهده میشود. در ادامه به تبیین آن خواهیم پرداخت.
4- 1- وضعیت کاربردشناختی نکتهی حائز اهمیت در این تحلیل توجه به مفهوم معرفگی به عنوان مقولهای دستوری و تمایز آن از مقولات شناختی و کاربردشناختی است. لاینز[25] (1999: 5-274) در بحث مفصلی ابراز میکند که معرفگی برخلاف آنچه اکثر دستورنویسان پنداشتهاند تنها مقولهای دستوری است که در زبانهای دارای این مقوله در قالب حروف تعریف معرفه و نکره رمزگذاری میشود، اما در عین حال همانند سایر مقولات دستوری، برخی مقولات مفهومی از قبیل تشخیصپذیری، رابطهی شمول، اشارات پیشمرجع[26] و مصداق مشخص و نامشخص را نه به طور کاملاً دقیق بازنمایی میکند. لمبرکت (1994: 79) معتقد است معرفگی برخلاف تشخیصپذیری از ویژگی جهانشمولی در زبانها برخوردار نیست و تنها انطباق نسبی میان آنها وجود دارد. به بیان دیگر گرچه در مواردی مصداق معرفه، تشخیصپذیر است، اما الزامی در برقراری این ارتباط وجود ندارد، زیرا همانطور که ذکر آن رفت تشخیصپذیری بر خلاف معرفگی مقولهای شناختی و مدرج است. بلورو (2007: 84) به نقل از کول[27] (1978) مثالهای زیر را ارائه میدهد:
در (a-22) مصداق عبارت اسمی the best doctor عملاً نامعین است و میتواند به هر دکتری که به عنوان بهترین قابل توصیف باشد، دلالت نماید؛ اما (b-22) به رستوران خاصی ارجاع میدهد، نه صرفاً هر رستورانی که در محل مورد اشاره واقع باشد. در این رابطه باید خاطرنشان ساخت که به دلیل عدم وجود حرف تعریف معرفه در زبان فارسی در مواردی از این دست، عدم انطباق میان معرفگی و تشخیصپذیری مشاهده نمیشود و مبنای شناخت اسم معرفه صرفاً از حیث ارجاعی است. بنابراین برگردان مثال فوق در زبان فارسی به هیچ عنوان تلقی معرفه از عبارت «بهترین دکتر» به دست نخواهد داد. البته باید افزود که راسخمهند (1388: 98) معتقد است «چون صفات عالی در هر گروه اسمی، آن اسم را مشخص میکنند و به آن فردیت میدهند، همیشه معرفه هستند». نگارندگان با استناد به مثالی که شرح آن از نظر گذشت، با ایشان در تلقی گروه اسمی دارای صفت عالی به عنوان اسم معرفه موافق نیستند. لمبرکت[28] (1994) تأکید میکند که میان مفهوم پیشانگاشت وجودی در دیدگاه معنیشناسی منطقی و مفهوم تشخیصپذیری از منظر کاربردشناختی تفاوتی اساسی وجود دارد. ویژگی مرتبط با مصداق تشخیصپذیر، پیشانگاشت وجودی نیست بلکه سخنگو بر این باور است که در گفتمان، بازنمایی ذهنی خاصی از مصداق تشخیصپذیر برای مخاطب برانگیخته خواهد شد. زمانی که فرد قصد اظهار موضوعی دربارهی عنصر یا چیزی را دارد که هنوز برای مخاطب معرفی نشده، الزاماً با یک توصیف زبانی دست به ایجاد بازنمایی ذهنی از آن در ذهن مخاطب میزند و در اشارات بعدی به صورت پیشمرجع به آن ارجاع میدهد. رابرتس (2005: 7-6) اشاره میکند تشخیصپذیری مصداقها در گفتمان با معیارهای کاربردشناختی صریحی نشان داده میشود: 1. مصداق واحد[29] : چنانچه برای اسم مورد اشاره در گفتمان تنها یک مصداق در جهان خارج متصور باشد، آن اسم الزاماً برای مخاطب تشخیصپذیر خواهد بود. کلیهی اسمهای خاص، عناوین و القابی نظیر مادر، دکتر و مانند آن در این گروه قرار دارند. همچنین اسمهای عام و اسم جنس دارای مصداق واحد هستند، چرا که به طبقهی عناصر واحدی در جهان بیرون دلالت دارند. 2. دانش مشترک میان مشارکین در گفتمان 3. ارجاع اشاری[30] : زمانی که مصداق به طرز بارز و ممتازی در محیط درونی یا بیرونی گفتمان مشخص شود، تشخیصپذیر است. معمولاً ضمایر اشاری «این» و «آن» برای ارجاع به عناصر درون و بیرون گفتمان بهکار میروند. 4. ارجاع ملکی[31] : مصداق عناصر بیانگر رابطهی ملکی ذاتی و غیرقابل انتقال تشخیصپذیر میباشند. مواردی نظیر دست شما، خواهر من 5. ارجاع در چارچوب[32] : با مطرح ساختن عنصری در گفتمان، چارچوب کاملی از مصداقهای مرتبط با آن در بافت ایجاد میشود. 6. ارجاع پیشمرجع: ارجاع مکرر به عناصر پیشتر معرفی شده در گفتمان. بنا بر توضیحات فوق، نه تنها اسم معرفه، بلکه اسم مشخص و نامشخص نیز میتوانند تشخیصپذیر باشند. با وجودی که به تعبیر کرافت اسم عام، نکره تلقی میشود، اما بنا به ویژگی دلالت بر طبقهی واحد و مشخص در جهان بیرون تشخیصپذیر است. در مورد اسامی معرفه عموماً وجود مصداق واحد، ارجاع اشاری، ارجاع ملکی و ارجاع به پیشمرجع از طریق ضمایر، مصداق گروه اسمی مفعول را به صورت فعال و گاهی در دسترس، تشخیصپذیر مینماید. در مورد اسمهای مشخص نیز اطلاعات بافت گفتمان تشخیصپذیری در دسترس و غیرفعال را برای مصداق مفعول مقدور میسازد و در نهایت بررسی موارد نمایهسازی مفعولهای نامشخص در بافتهای به کار رفته نشان میدهد که در 14 مورد از مجموع 15 نمونه نمایهسازی به واسطهی ارجاع در چارچوب، گروه اسمی مفعولی تشخیصپذیر است و در یک مورد دیگر نیز وجود مصداق واحد در گفتمان، زمینهساز تشخیصپذیری گروه اسمی نکره است. بنابراین معیار زیربنایی تشخیصپذیری در نمایهسازی مفعول مؤثر است. از آنجا که قصد ما در این پژوهش آشکار ساختن وضعیت اسمهای نکرهی نامشخص از نظر امکان نمایهسازی و تعیین معیار تشخیصپذیری در این رابطه است، به معرفی و بررسی بافت گفتمان در برخی موارد میپردازیم. مورد 18 در برنامهی تلویزیونی با موضوع تعامل میان فرزندان و والدین مطرح شده است. در گفتگو در مورد ایجاد روابط صمیمانه با فرزندان، چارچوبی از تمامی مصداقهای مرتبط با فرزند نظیر کودک، بچهی دو ساله، نوجوان، پسر و دختر را در بافت گفتمان تشخیصپذیر و در دسترس مینماید. در مجموع 7 مورد از اسمهای نکره (مانند 19) در برنامههای مختلف آموزش آشپزی به کار رفتهاند. چارچوبی از مواد غذایی در این بافت در دسترس است. مضاف بر آن که همهی مصداقهای مورد بحث از مقولهی اسم جنس و اسم عام بوده و بنا به ارجاع به مصداق واحد نیز تشخیصپذیر تلقی میشوند. به همین ترتیب مثال 21 در برنامهی تلویزیونی با موضوع طبیعت و حیات وحش بیان شده و قطعاً «حیوان» در چارچوب بحث در دسترس میباشد. ادای پارهگفت 20 در مراسم خواستگاری علاوه بر چارچوب، بنا به ارجاع به مصداق واحد، اسم عام «دخترا» را تشخیصپذیر میکند. در 12 مورد، مفعول نکره بر اسم عام دلالت دارد که از مجموع آن، 11 مورد، همزمان از حیث معرفی در چارچوب نیز تشخیصپذیرند. عامل دیگری که میتواند به تشخیصپذیری مصداق در گفتمان بینجامد، دانش مشترک میان طرفین گفتگو است، گرچه به نظر نمیرسد به تنهایی بتواند مبنای کاملی برای در دسترسپذیر نمودن مصداق داشته باشد، چرا که دامنهی دانش مشترک در این راستا بسیار حائز اهمیت است. تنها 2 مورد از دادهها به واسطهی دانش ضمنی مشارکین قابلیت تشخیصپذیری دارند و جالب آن که هر دو مورد همزمان در چارچوب موضوع مورد گفتگو در دسترس هستند.
5- نتیجه در زبان فارسی تنها در صورتی گروه اسمی مفعول قابلیت نمایهسازی دارد که از نظر شناختی برای مخاطب تشخیصپذیر باشد. مصداق اسمهای فعال، در دسترس و غیرفعال در گفتمان تشخیصپذیرند. بررسی شواهد زبان فارسی تأیید مینماید که تمامی موارد نمایهسازی مفعول مربوط به اسمهای فعال و در دسترس است. بنا بر معیارهای کاربردشناختی تمامی اسامی معرفه در فارسی از میزان تشخیصپذیری بالایی برخوردارند و عموماً در گفتمان فعال هستند و در مواردی هم به کمک بافت متنی یا موقعیتی در دسترس واقع میشوند. اسمهای مشخص و حتی نامشخص نیز میتوانند با توجه به اطلاعات بافتی، موقعیتی و یا از طریق استنباط تشخیصپذیر باشند و به نوعی مصداق اسم را در دسترس مخاطب قرار دهند. در مورد اسامی معرفه عموماً وجود مصداق واحد، ارجاع اشاری، ارجاع ملکی و ارجاع به پیشمرجع از طریق ضمایر، موجب تشخیصپذیری مصداق گروه اسمی مفعول در گفتمان میشود. اما گروههای اسمی مشخص و نامشخص عمدتاً از طریق ارجاع در چارچوب، اشاره به اسم عام و دانش مشترک میان مشارکین قابلیت تشخیصپذیری مییابند، که در بیشتر موارد، ترکیبی از دو عامل مشهود است. این مشاهدات تأیید میکند که نه تنها در نمایهسازی مفعول از سلسلهمراتب معرفگی تبعیت میکند، بلکه با در نظر گرفتن معیار زیربنایی کاربردشناختی میتوان به تبیین مشترکی در این رابطه دست یافت. به بیان دیگر برای نمایهسازی مفعول در زبان فارسی پیوستاری وجود دارد که موارد معرفه در سر مثبت آن و موارد نامشخص، اما تشخیصپذیر از حیث دانش مشترک در انتهای آن قرار دارند. وجود بیش از یک عامل در تشخیصپذیری مصداق یک اسم، میزان تشخیصپذیری آن را بالا میبرد. جمعبندی کلیهی شواهد زبانی نمایهسازی مفعول نکرهی نامشخص از نظر معیار تشخیصپذیری به صورت زیر ارائه میشود:
کلام آخر آن که با توجه به این واقعیت که در تمامی 455 مورد نمایهسازی مفعول در زبان فارسی گروه اسمی مفعول همراه با «را» به کار رفته است، چنین گمان میرود که «را» در زبان فارسی میتواند نشانهی تشخیصپذیری تلقی شود، اما در این صورت وجود «را» در کنار گروههای اسمی مفعول با مصداق کاملاً جدید قابل توجیه نیست:
در دو مثال فوق مصداق مفعول به ترتیب کاملاً جدید نامقید و مقید میباشد که با «را» همراه گردیده است. تنها نتیجهی ممکن این خواهد بود که رابطهای یک سویه میان تشخیصپذیری و کاربرد «را» برقرار است؛ بدین معنا که گروههای اسمی تشخیصپذیر قطعاً با «را» به کار میروند، اما همهی گروههای اسمی همراه با «را» الزاماً تشخیصپذیر نیستند. [1]. Belloro [2]. Borer [3].Anagnostopoulou [4].Torrego [5].Aissen [6].Kratochvíl [7].type [8].token [9].Karttunen [10].referential [11].quantificational [12].Fodor and Sag [13].partitive [14].Gundel [15].Enç [16].inclusion [17].Prince [18].Chafe [19].referential file [20].active [21].accessible [22].inactive [23].brand new anchored [24].brand new unanchored [25].Lyons [26].anaphoric reference [27].Cole [28].Lambrecht [29].unique reference [30].deictic reference [31].possessive reference [32].frame reference | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
احمدیگیوی، حسن و حسن انوری (1374). دستور زبان فارسی 2، تهران: فاطمی. راسخمهند، محمد (1384). «نشانه مطابقه مفعولی در فارسی»، مجموعه مقالههای نخستین همایش انجمن زبانشناسی ایران، تهران، 275-285. راسخمهند، محمد (1388). «معرفه و نکره در زبان فارسی»، دستور 5 : 103-81 . راسخمهند، محمد (1389). «واژهبستهای فارسی در کنار فعل»، پژوهشهای زبانشناسی، 2:75-85. ماهوتیان، شهرزاد (1378). دستور زبان فارسی از دیدگاه ردهشناسی، ترجمهی مهدی سمائی، تهران: نشر مرکز. مدرسی، بهرام (1387). «ساخت اطلاع و بازنمایی آن در فارسی»، دستور 4: 58-25.
Aissen, J. 2003. Differential object marking: iconicity vs. economy. Natural Language & Linguistic Theory 21(3). 435–448.
Anagnostopoulou, E. 2003. The syntax of ditransitives: evidence from clitics. Berlin/ New York: Mouton de Gruyter.
Belloro, V. 2007. “Spanish clitic doubling: a study of the syntax-pragmatics interface”. Doctoral dissertation, University of Buffalo.
Borer, H. 1984. Parametric syntax: case studies in semitic and romance languages. Dordrecht, Foris.
Chafe,W. 1987. Cognitive constraints on information flow. In Coherence and grounding in discourse. eds. R. Tomlin. Amsterdam: John Benjamins. 21-51.
Cole, P. 1978. On the origins of referential opacity. syntax and semantics. Volume 9. Pragmatics. P. Cole, New York: Academic Press: 1-22.
Comrie, B. 1981. Language universals and linguistic typology. Oxford: Basil Blackwell.
Comrie, B. 1989. Language typology and linguistic universals. syntax and morphology. Oxford: Blackwell.
Croft,W. 1988. "Agreement vs case marking and direct objects". In Agreement in natural language, eds. M. Barlow & C. Ferguson. Chicago: Chicago University Press.
Croft, W. 2003. Typology and universals (2nd ed.), University of Manchester: Cambridge.
Dabir-Moghaddam, M. 1990 On postposition ra in Persian. Iranian journal of linguistics. 7. 2-60.
Enç, M. 1991. The semantics of specificity. Linguistic Inquiry 22: 1-27.
Fodor, J. and I. Sag .1982. "Referential and quantificational indefinites." Linguistics and Philosophy 5: 355-398.
Ganjavi, Sh. 2007. “Direct objects in Persian”, Doctoral dissertation, University of Southern California.
Gundel, J, N. Hedberg, et al. 1993. "Cognitive status and the form of referring expressions in discourse." Language 69 (2) : 274-307.
Karimi, S. 2003 On scrambling in Persian. In ed., Simin Karimi, word order and scrambling. Oxford: Blackwell Publishers.
Karttunen, L. 1976. discourse referents. In syntax and semantics. eds. J. McCawley. New York, Academic Press. 7: Notes from the Linguistic Undeground.
Klamer, M. 2010. A grammar of Teiwa. Berlin: De Gruyter Mouton.
Kratochvíl, F. 2011. Transitivity in Abui. Studies in language 35 (3) : 589–636.
Lambrecht, K. 1994. Information Structure and Sentence Form. Cambridge: Cambridge University press.
Lyons, C. 1999. Definiteness. Cambridge, Cambridge University Press.
Megerdoomian, K. 2000. “Persian computational morphology”, memoranda in computer and cognitive science, New Mexico State University.
Prince, E. 1981. “Toward a taxonomy of given-new information” In P. Cole, Radical pragmatics, eds (223-56), New York: Academic Press.
Roberts, J. 2005. Ra in Persian and information structure, SIL International, 1-53.
Torrego, E. 1998. The dependencies of objects. Cambridge Mass: MIT Press.
Van Valin, R. 2005. Exploring the syntax-semantics interface. Cambridge, Cambridge University Press. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,731 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,766 |